ماجان/ له کردن پدر برای تمجید از مادر
فیلم
«ماجان» بنای خود را به تمجید از مقام مادر گذاشته است. مادری به نام
مولود(مهتاب کرامتی) که می خواهد از فرزند معلولش نگه داری کند و حاضر نیست
خواست شوهرش هاشم(فرهاد اصلانی) را انجام دهد و او را به آسایشگاه بفرستد.
از این رو این تصمیم باعث چالش میان او همسرش می شود.
سراسر
فیلم عرصه کشمکش میان این زوج برای نگه داشتن کودک معلوم است. مسئله ای که
هاشم به شکل عجیب و غریبی با آن مخالفت می کند و می گوید این خانه یا جای
من است یا جای این موجود!
فیلمساز در «ماجان» پدری را به تصویر
می کشد که انگار ذره ای عاطفه در وجودش ندارد. منطق زندگی اش برای مخاطب
مشخص نمی شود. اینکه این همه لج بازی که تا پای پاشیدن زندگی اش هم می رود
ولی حاضر نیست این کودک معلول را نگه داری کنند به چه دلیل است.
سایر
فرزندان این خانواده هم نقششان مشخص نیست. هستند که باشند که بتوان گفت
این خانواده فرزندان سالمی هم دارد. اما نه نقش مهمی دارند و نه کارکردی در
قصه می توان برای آن ها قائل بود.
به دلیل سابقه کارگردان
انتظارات از فیلم بالا بود اما این نشان داد حتی فیلمنامه نویس باتجربه ای
همچون سیفی آزاد هم تلاش برای نشان دادن توان خود در کارگردانی را به قصه
خوب و درست ترجیه می دهد.
دریاچه ماهی / کدام عارف کدام عرفان؟!
فیلم
می خواهد بر سوژه سوار شود. سوژه ای که ایده ی پرداخته شده اش شکل نگرفته.
بر اساس این سوژه لحظه هایی در ذهن کارگردان و نویسنده کار شکل گرفته که
از در تصمیمی اشتباه با همین ها ساخت «دریاچه ماهی» را شروع کرده اند.
اشتباه
بزرگ از فیلمنامه شروع شده. قصه ای که مشخص نمی کند قرار است روایت که
باشد. چرا که همه آدم ها بی هویت به درون قصه پرتاب می شود. از رزمنده ای
که کرامت دارد و مشخص نیست او چگونه به این مقام رسیده تا خانواده شهیدی که
تنها در یکی دو سکانس و گلابه دختر از نبود پدر خلاصه می شوند.
از
این رو ارتباط مخاطب خیلی زود بعد از سکانس اول فیلم قطع می شود و گه
گداری از سر اجبار باز به پرده سینما نگاه می کند. چرا که فیلمساز قصه ای
را روایت نمی کند که مخاطب احساس کند باید تصویری را ببیند.
فیلم می توانست یک قصه صوتی خوب باشد. اما وقتی فیلمساز تصمیم می گیرد که سینما باشد باید قواعد آن را هم بیاموزد.
سینمای ماورائی معادل سینمای بی قاعده نیست. اتفاقاً یکی از سخت ترین گونه هاست و اصلاً بهتر بود انتخاب یک کارگردان فیلم اول برای شروع این نمی بود.
ویلایی ها / اولین شگفتی جشنواره از راه رسید
فیلم
بدون شک شگفتی تا به این لحظه جشنواره است. قصه ای بر آمده از دل دفاع
مقدس که تاکنون روایت های چندانی از آن در سینما دیده نشده بود. زندگی
همسران رزمندگان در یک شهرک مسکونی در چند کیلومتری خط مقدم جبهه. موقعیت
خاص که بدون شک بخش مهمی از تاریخ جنگ محسوب می شود.
فیلم
در عین زنانه بودن نگاهی کاملاً درست به مردان دارد. منیر قیدی کارگردان
«ویلایی ها» به هیچ عنوان نمی کوشد تا به دام ادا های فمنیستی بیفتد و در
این موقعیت کاملاً مستعد زنان رنج کشیده بی چاره ای را به تصویر بکشد و
برای آن ها ترحم بخرد. مردان فیلم همه محترمند و دوست داشتنی و زن ها در
این فیلم نماد قلب تپنده رزمندگان هستند.
فیلمساز مسیر سختی را
برای بیان قصه انتخاب کرده و با صرف نظر از یک قصه کلی بار بیان ماجرا ها
را به دوش خرده قصه هایی از زندگی زنان فیلم گذاشته است. انتخاب خطرناکی که
می توانست به قیمت هدر رفتن فیلم تمام شود اما نشد. دلیلش هم این است که
همان قصه های کوتاه و جمع و جور به درستی تعریف می شوند و مخاطب این امکان
را می یابد تا به زندگی آن ها وارد شود.
تصویرکردن این لحظه ها
تصویر کردن حماسه است. حماسه ای که عشق و دلدادگی و لبخند و اشک را توأمان
دارد. حماسه ای که با «ویلایی ها» بخش کوچکی از آن سینمایی شد.
نگار / موقعیتی برای فرم بازی رامبد جوان
فیلم
لحظه هایی دارد که کارگردان خواسته توانش را در اجرای درست میزانس های
عجیب و غریب به نمایش درآورد. لحظه هایی که منفک از قصه ی نصف و نیمه فیلم
در حد یک بازی فرمی باقی می مانند.
رامبد
جوان می توانست برای نخستین تجربه خود در این فضا فیلمنامه ی قوی تری را
انتخاب کند. فیلمنامه ای که در عین اجرای این چنینی به اندازه توان قصه
منطق داری را روایت کند.