عصر دنا: در شرایطی که مردم شهر یاسوج در خاموشی فرو میروند و ساعتها بیبرق بودن را در گرما یا سرما، در تاریکی خانه یا محل کار، در ناتوانی روشن کردن یک چراغ مطالعه یا یک بخاری برقی تحمل میکنند، شاهد پدیدهای سراسر متناقض و آزاردهنده هستیم: ظهور خانههایی نوساز که گویی با نورافکنهای استادیوم ورزشی آراسته شدهاند، آنهم نه برای امنیت، بلکه برای فخرفروشی، تجملگرایی و جلوهفروشی بیمارگونهای که نهتنها بویی از زیباییشناسی نبرده بلکه عملاً به نمادی از بیعدالتی و بیحسی اجتماعی تبدیل شده است.
این بناهای نورانی، که گویی در مسابقهای برای بیشترین مصرف انرژی و بیشترین جلب توجه در شبهای تاریک شرکت کردهاند، توهینی آشکار به مردمی است که از خاموشیهای مکرر کلافه شدهاند. چه کسی پاسخگوست وقتی کودکی برای انجام تکالیفش نور ندارد، اما چند خیابان آنطرفتر یک نمای ساختمان درخشانتر از ویترین فروشگاههای خیابان ولیعصر تهران است؟ چه نهادی پاسخ میدهد وقتی بیماران به خاطر نبود برق دچار مشکل میشوند اما آقای سازنده یا خانم مالک با نورپردازیهای چندصد میلیون تومانیشان، بیهیچ دغدغهای، شب را به روز تبدیل کردهاند؟
ما با دو چهره از یک شهر روبهرو هستیم: از یکسو مردم کوچه و بازار، کارگران و کارمندان، سالمندان و کودکان، درگیر خاموشیهای بیرحمانه هستند؛ و از سوی دیگر، اقلیتی پرمدعا و پرمصرف، با توجیهاتی نخنما از قبیل "زیباسازی شهر" و "الگوی معماری مدرن"، انرژی عمومی را به خدمت چشموهمچشمیهای بیمحتوا گرفتهاند. کجای این معماری نورانی، زیبایی است؟ جز آلودگی نوری، جز آسیب به چشم و اعصاب، جز توهین به فهم عمومی؟
و پرسش اساسیتر این است: مسئولان کجا هستند؟ شرکت توزیع برق کجا ایستاده است که جلوی این مصرف بیرویه را نمیگیرد؟ چرا با همان شدت و جدیتی که برای قطع برق محلات فقیرنشین یا اجرای طرحهای خاموشی برنامهریزی میشود، هیچ کنترلی بر مصرف انرژی در این ساختمانهای اشرافی اعمال نمیگردد؟ چرا کمیتهای برای بررسی مصرف خانگی پرمصرفترینها تشکیل نمیشود؟ چرا نهادهای نظارتی، شهرداری، شورای شهر، و سایر دستگاهها در برابر این تضییع آشکار حق عمومی سکوت کردهاند؟
این سکوت، خیانت است. این بیتفاوتی، جنایت است. اجازه دادن به تداوم چنین وضعی، یعنی پذیرش تبعیضی آشکار و رسمی میان مردم. شهری که در آن برق برای یک خانهی معمولی تبدیل به رؤیا شده اما نئولکچریها در همان شب برق را صرف روشنکردن نماهای نمایشیشان میکنند، دیگر اسمش شهر نیست، نمایشگاه فساد ساختاری است.
در این میان، یک نکته بنیادی دیگر نیز نباید از نظر دور بماند: برق در ایران بسیار ارزان و یارانهای است. این برق، حاصل تزریق میلیاردها تومان یارانه از منابع عمومی و ملی است. یعنی همان برقی که خانهای در مناطق پاییندست شهر برای صرفهجوییاش از وسایل گرمایشی خود میزند، در خانهای دیگر صرف نورپردازیهایی با مصرفی معادل دهها خانه میشود. این افراد، با وقاحتی بیسابقه و در بیتفاوتی مسئولان، در حال چپاول منابعی هستند که متعلق به همه مردم است. آنان به شیوهای بیرحمانه و وقیحانه، از بیتالمال سوءاستفاده میکنند، بیآنکه کوچکترین نگرانی از عواقب قانونی یا اخلاقی آن داشته باشند.
در چنین وضعیتی، قوه قضاییه وظیفه دارد وارد میدان شود. سکوت در برابر چنین تبعیض، اسراف و خیانتی، نه تنها قابل توجیه نیست بلکه مشارکت در ظلم به شمار میرود. دادستانها، بازرسان، نهادهای نظارتی، همه و همه باید این فاجعه را به عنوان یک تخلف آشکار علیه منافع عمومی تلقی کنند و با آن برخوردی سخت، علنی و مؤثر داشته باشند. این تنها راه احیای اعتماد عمومی و دفاع از عدالت است.
چگونه میتوان پذیرفت که کوچکترین خطای مردم در تأخیر قبض یا مصرف اضافه با اخطار و قطع برق مواجه میشود، اما مصرف اشرافی در مقیاس نجومی، بدون نظارت، بدون مجازات، و حتی گاه با تشویق و سکوت مقامات محلی همراه است؟ این شکاف، این تبعیض، این نابرابری، اگر درمان نشود، خود به بحرانی اخلاقی و اجتماعی تبدیل خواهد شد.
و در پایان، باید با قاطعیت گفت: مصرف بیرحمانه برق یارانهای برای تزئینات بیمحتوا، جنایتیست پنهان در لابهلای نورپردازیها. این چراغها باید خاموش شوند؛ نه با التماس، بلکه با قانون، با عدالت، و با ورود جدی قوه قضاییه. خاموشی این ساختمانها، روشنی امید مردم خواهد بود.