پایگاه خبری تحلیلی عصردنا (Asrdena.ir): صد سال از روزی که رییس علی با یاران وفادارش بوشهر را از دست انگلیسیها پس گرفت میگذرد و هنوز هم بعدازاین همه سال، هر غروب آفتاب، زائر هدر، در قهوهخانهی کاکی بوشهر، بلند میگوید:”شادی روحِ رییس علی صلوات بلند بفرستید”.
رییس علی بعد از گذشتِ صد سال هنوز زنده است.
اما در تهران، رییس علی را کسی نمیشناسد، در ابتذالِ پارکوی، هیچکدام از یارانِ مظلومِ رییس علی حضور ندارد، تا برای یکبار هم که شده، در همان جلساتِ گرانقیمت صداوسیمای جمهوری اسلامی بگوید:” رییس علی فارغ از وجه ضد استعماری و استقلالطلبانهاش سوژهی خوبی برای سینما و تلویزیون است!” تهرانیها شانس آوردهاند که زائر خدر آدرس صداوسیما یا حوزهی هنری را بلد نیست، وگرنه همان لباسِ جاشوها را میپوشید میرفت جلسهی اتاقِ فکرشان میزد با مشت روی میز میگفت:” خاکبرسرتان کند که هنوز بعد از چهل سال که از انقلاب گذشته است، سریالِ سیاه و سفیدِ رییس علی ساختهی تلویزیونِ پهلوی را نمایش میدهید و عرضه ندارید بهاندازهی یک سریالِ مبتذلتان هم به او بپردازید”.
کمی آنطرف تر از پارکوی، اما وضع از این هم خرابتر است! حوزهی هنری سازمان تبلیغات، یک میلیارد و دویست میلیون تومان بابت چند دقیقه کلیپ هزینه میکند و ناماش را میگذارد، ما ایستادهایم، گویی حتی یک انقلابی در آن جمعِ تهران زدهی سطحینگر فرم زده پیدا نمیشود که بگوید:”ما غلط میکنیم از ایستادگی در خلیجِ تا ابد فارس حرف بزنیم و حتی یک سکانس ناقابل از رییس علی نیاوریم”.
کلاً همهی متخصصین طراز اولِ ایران در تهران جمع شدهاند، حتی متخصصینِ طراز اولِ غلط کردن!
طرف هزارتا ژانگولر بازی درمیآورد، شامورتیبازی گرافیکی میکند، بهاندازهی یک فیلم سینمایی نود دقیقهای گرانقیمت هزینه میکند تا بگوید غلط کردم!
چون تهران زده است! چون فکر می کند تمامِ ایران تهران است و چند تا منبریِ شاعرِ خیالباف!
نمیفهمد، ناموسِ بوشهر، ساختمانِ پلمپ شدهی نیروگاه هستهای نیست، فکر میکند خالو حسین بردخونی یکی از کارتون خوابهای شوش است، خیال میکند شیخ حسین چاه کوتاهی یکی از همان شاعرانِ خیالبافِ تجریش است، زائر خضرخان اهرمی را با یکی از همان گداگدولهای آسیبپذیر اشتباه میگیرد.
این را نمیفهمد که هیچکس بر آستانهی خلیج فارس مثلِ بچه قرتیهای ورزشگاهِ آزادی به پرچم ایران نگاه نمیکند.
کلا این تهران زدگی، بیماریِ همه گیری است، تفاوتی ندارد از شبه روشنفکرانِ ناموس فروشِ غربگرا باشی، یا حزباللهیهای ریشوی هفت آتشه! به جانِ هر کسی بیافتد رییس علی دلواری را یارانه بگیرِ گداگشنهای میبیند که جلوی قهوهخانهی کاکی بوشهر هما پنجاه نخی میفروشد.
نزدِ این جماعت رییس علی بیکلاس است، مخاطب آن را نمیپسندد، رییس علی کلاً با منافعِ ملی نمیخواند، چه معنی میدهد هفت سال با دولتِ متمدنِ بریتانیای کبیر بجنگی؟ جوابِ لانهی روباه را سر خیابانِ نادری کی میدهد؟ مجبور میشویم با خفت خسارت دهیم به سفارتِ فخیمهی انگلستان.
اصلاً همه بدبختیهای ما از همین رییس علیهاست، اگر اینها آن کارهای بد را نمیکردند، ما مجبور نبودیم بعد از سی سال از گذشتنِ انقلاب به بوشهر گاز دهیم. اصلاً چهکاری است اینهمه هزینه کنیم در عسلویه؟
اگر این جماعتِ پاپتی نبودند از خرمشهر تا چابهار را انگلیسیها مثلِ افغانستان و بحرین از ایران جدا میکردند و ما الآن باکلاس تر بودیم.
حوزهی هنری و صداوسیما اثبات کردند که ما ایستادهایم، ما ایستادهایم تا آخرین قطرهی خون، بدونِ رییس علی دلواری، بدونِ خالو حسین، بدونِ شیخ حسین، بدونِ زائر خضر،بدونِ قهوهخانهی کاکی…