عصر دنا- فاطمه رشیدی جهان آباد: صحبت از کنگره و اجلاسیه شهدا که می شود برخی با خودشان می گویند در این روزهای صلح و آرامش چه معنی دارد که ما تلخی جنگ را در یاد جامعه زنده کنیم؟
ضرورت این برنامه ها را باید از مادران و خواهران شهدا بپرسید. آنهایی که سالها به تنهایی گریسته اند تا دردشان تسکین یابد و تسکین نیافته.باید ضرورت برگزاری این کنگره ها را در همین روزهای صلح و آرامش از مادرانی پرسید که می خواستند پسرانشان عصای این روزهایشان باشند و پسرانشان رهایشان کردند تا کمر مام میهن خم نشود.
نخستین کنگره ملی شهدای استان کهگیلویه و بویراحمد که سال ۹۵ برگزار شد یک برنامه مثل همه برنامه هایی بود که در این استان و کشور برگزار شد. ماه ها برنامه ریزی و در نهایت در دو روز کنگره برگزار و تمام شد.
اما همان یک برنامه انگار تلنگری بود به همه ما که آیا شهدای ما همین مقدار بودند؟آیا توان ما برای گرامیداشت نام شهدا همین بود؟ اصلا چه ضرورتی به برگزاری این برنامه ها هست؟ این تلنگر، چراغ راه کنگره دوم شد.
کنگره اول با همه موفقیت هایش مثل عملیاتی بود که نه در آن شکست خورده و نه پیروز شده بودیم. کنگره اول عملیاتی برای حفظ همان سنگرهایی بود که در آن بودیم. اما کنگره دوم خیلی فرق دارد. سه سال است که همه ظرفیت های استان جمع شده است و دیگر کسی به فتح همه هدفها با هم فکر نمی کند. هدف ها یکی یکی فتح می شوند.
هر اجلاسیه که برگزار می شود انگار یکی از شهرهای این استان فرزندان در خون غلتیده اش را با هم به جبهه می فرستد.همه کنار هم جمع می شویم و با سلام و صلوات آنها را راهی مقصدی می کنیم که پایانش پیدا نیست.
انگار وسط یک خواب عمیق هستیم و نمی دانیم که این بچه هایی که می روند دیگر بر نمی گردند اما چشم که باز می کنیم باز هم آه از نهادمان بلند می شود. بچه ها رفته اند. بعضیهایشان برگشته اند و بعضیها هم هنوز همانجا زیر آفتاب گرم جنوب رو به آسمان دراز کشیده اند و به این فکر می کنند که چطور باید بدون دست و پا و سر با مادرانشان روبرو شوند؟ چطور باید دلیل آن رفتن بی خداحافظی و یواشکی را به مادرانشان بگویند.
چطور به خواهرانشان بگویند دیگر انگشتی ندارند تا حنای دامادی روی آن بگذارند؟
و قصه مادرها و چشم انتظاریشان هم تمامی ندارد.مادرانی که سنگ و خشت کنگره شهدا را درآغوش می گیرند تا برای هزارمین بار عطر آن روزی در مشامشان بپیچد که بچه ها درس و مدرسه ، پدر و مادر و زندگی را رها کرده وبا شناسنامه های دستکاری شده، پشت آن پنجره قدیمی روی سنگها ایستادند و باد در غبغب انداخته که مردانگی و آزادگی به قد و هیکل نیست و حالا هم وقت رفتنمان شده است و رفتند.
مادرهایشان هم هنوز همانجا چشم انتظار دور هم جمع می شوند و قربان صدقه قد و بالای بچه هایشان می روند. منتظر یک نشانه اند حتی اگر یک پلاک و یا یک دکمه پیراهن باشد.
و اما دومین کنگره ملی 2 هزار شهید استان کهگیلویه و بویراحمد که اجلاسیه نهایی آن قرار است 18 شهریورماه برگزار شود، پلی است بین آن روزی که بچه هایمان رفتند و امروز. ادای دینی است به پدران و مادرانی که عصای پیری ندارند.
کنگره ملی شهدا در ستایش آزادی، صلح و آزادگی است.فرصتی است برای زدودن غبار از شهرها و قلبهایمان.
دومین کنگره ملی شهدا فتح سنگرهایی است که دشمن پشت خاکریزشان نیست اما اهمیتشان از روزهای جنگ اگر بیشتر نباشد کمتر هم نیست. حالا می دانیم تا به خودمان بیاییم پدران و مادران و حتی پسرانی که گلوله های دشمن پر و بالشان را زخمی کرده از میان ما پر می کشند ووای بر آن روزی که بروند و بفهمیم که نه صدایشان را شنیده ایم و نه تنهاییشان را دیده ایم.
رویکرد کنگره دوم برگزاری یک برنامه نیست بلکه ایجاد یک جریان فرهنگی حول محور وطن یا سرزمین است.در این رویکرد کنگره یک برنامه سیال است که نقطه پایان ندارد. روزی که تمام می شود در واقع نقطه آغازی برای کنگره بعدی است. چون پایان ندارد کیفیت آثار تولید شده در آن نسبت به کمیت در اولویت فرار می گیرد.
در کنگره دوم مثل همان روزهایی که ستاد پشتیبانی و تبلیغات جنگ برای اعزام نیرو به شهر و روستاهای دور و نزدیک می رفت و نیرو و کمک برای اعزام به خط مقدم جمع آوری می کرد حالا جریان فرهنگی کنگره شهدا خود را موظف می داند به همان شهرها و روستاها برود تا به بازماندگان آن روزها و آن فرزندان بگوید فرقی نمی کند در این کشور چه اتفاقی رخ بدهد، فرقی ندارد دوران صلح باشد یا جنگ، که در همیشه تاریخ خون شهدا حرمت دارد و پاسداشت این خونها یک جریان مستمر و همیشگی است.