به گزارش خبرگزاری ایسنا، رضا در اوایل انقلاب اسلامی سال آخر دبیرستان بود و در راهپیمایی ها علیه رضیم منهوس پهلوی و پخش اعلامیه های امام خمینی(ره) حضور فعال داشت. همچنین در روزهای پیروزی انقلاب نیز در تصرف مراکز نظامی و دولتی رژیم حضور پررنگی داشت. پس از شروع قیام ضدانقلاب در کردستان بلافاصله به همراه جمعی از دوستان خود وارد مریوان شد و در مبارزه با گروه های متخاصم از هیچ کوششی دریغ نکرد.
چراغی در مدت اقامت خود در کردستان مدتی مسئولیت تکمیل مجدد سپاه دزلی را بر عهده داشت و مدتی نیز با برجای گذاشتن خدمات درخشان خود به عنوان رئیس محور مریوان انجام وظیفه کرد. رضا چراغی که ارادت خاصی به حاج احمد متوسلیان داشت و خصلت های اخلاقی و نظامی او را الگوی خود قرار داده بود، پس از تشکیل تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در چندین عملیات با تیپ شرکت کرد.
از اواسط سال ۱۳۶۰ تا اواخر تیرماه ۱۳۶۱ فرمانده گردان حمزه در عملیات فتح المبین و بیت المقدس بود. پس از اسارت حاج احمد متوسلیان در تیرماه ۱۳۶۱ در لبنان و پذیرفتن فرماندهی تیپ ۲۷ توسط حاج حمت، شهید چراغی در عملیات رمضان و عملیات مسلم بن عقیل در سومار، به عنوان جانشین فرمانده لشکر و الشعب انجام شد. مهر ۱۳۶۱ مدت کوتاهی جانشین سپاه بود. یازدهم قدر را که فرمانده آن حاج همت بود پذیرفت. از آبان ۱۳۶۱ تا فروردین ۱۳۶۲ به عنوان فرمانده ارتش در عملیات های «والفجر مقدماتی» و والفجر ۱ انجام وظیفه کرد.
در عملیات والفجر ۱ در منطقه عمومی فکه که حاج همت فرماندهی قرارگاه ظفر را بر عهده گرفت، رضا همچنان فرمانده ارتش بود. لشکر ۲۷ وظیفه ادغام با نیروهای ارتش و فتح ارتفاعات «پیچ ایزه» و «جبل اوفاری» و پیشروی در عمق خاک دشمن برای تصرف تأسیسات نفتی را داشت.
گردان میثم و سایر گردان ها نیز به ارتفاعات ۱۴۳ و پاسگاه باجیله و در کنار آن تأسیسات نفتی غزلبان حمله کردند که محور عملیات لشکر را تشکیل می داد.
یکی از همرزمان شهید چراغی می گوید: دشمن در ارتفاع ۱۴۳ فکه یک گلوله بزرگ اصابت کرده بود به هر حال به آنجا رسیدم رضا چراغی، عباس کریمی، اکبر زجهی و سه نفر از بسیجیان جمعاً ۶ نفر. در اوج ماندند و به شدت مقاومت کردند هر چه اصرار کردم که برگردند.
دشمن فکر می کرد که نیروهای زیادی در ارتفاعات حضور دارند. غروب وقتی دوباره به قله برگشتم، عباس کریمی و دو تن از بسیجیان را دیدم که پیکر غرق در خون چراغی را روی برانکارد حمل می کردند. شهید چراغی در سال های دفاع مقدس ۱۱ بار مجروح شد و خودش می گفت انشاالله برای دوازدهمین بار شهید می شود و همین طور هم شد.
شهید محمد ابراهیم همت فرمانده سپاه یازدهم قدر آخرین برخورد خود با رضا چراغی را اینگونه بیان می کند: «آن شب پیش ما ماند و دو سه ساعتی خوابید و صبح روز ۴ فروردین بعد از خواندن نماز، وقتی از خواب بیدار شد. دیدم شلوار نظامی جدیدی که در جیبش بود را درآورد و با تعجب از او پرسیدم: «آقا. رضا تو هیچ وقت شلوار نو نمی پوشی، چی شده؟» با لب های خندان به من گفت: «با اجازه تو می خوام برم جبهه. الان بچه های لشکر خیلی تحت فشار هستند».
همزمان از رادیو مرکز پیام خبری مبنی بر حمله سنگین لشکر یکم مکانیزه سپاه چهارم بعثی به خط پدافندی ما منتشر شد. رضا جلو رفت. چند ساعت بعد خبر دادند که فرمانده لشکر ۲۷ شصت تکاور بعثی را خمپاره می زند. بی سیم را برداشتم و شروع کردم به تماس با برادر چراغی. مدام می گفتم رضا، رضا، همت، رضا، رضا، همت، ناگهان یکی از آن طرف خط گفت: «حاجی، دیگر به رضا زنگ نزن، رضا رفته موضع کربلا!» و فهمیدم رضا شهید شده است».