اکنون نیز با حضور خبرگزاریها و سایتهای خبری، هر روزه بخش قابل توجهی از پربازدیدترین اخبار هر رسانهای به اخبار حوادث تعلق میگیرد و صحفه حوادث روزنامهها همچنان پربازدید و پابرجاست.
برای بازخوانی حوادث و پروندههای جنایی در دهههای گذشته به سراغ اخبار حوادث یکی از روزنامههای کثیرالانتشار کشور در دهه 50 رفتیم و در قالب سلسله گزارشهایی به بازخوانی این پرندهها البته با ادبیات و «قلم حوادثنویسی» خاص آن ایام(بدون دخل و تصرف در نحوه تنظیم آن) میپردازیم.
در ادامه سراغ حوادث و وقایع جنایی در چهارم خرداد ماه سال 1355 رفتیم.
دختر 19 ساله اروپایی قربانی برنامههای شبانه تهران
یک دختر زیبای فرانسوی، طی شکوائیهای که تسلیم دادسرای تهران کرده از برنامههای عجیب شبانه در تهران پرده برداشته و از خود، به عنوان «قربانی سادهلوح» این برنامهها نام برده است.
او که 19 ساله است و «ژوزفا» نام دارد، در شکوائیه خود که به خط فارسی و در چهار صفحه نوشته است مدیرعامل یک شرکت تولید و پخش فیلم را به عنوان سبب اصلی «شوربختی» و «فریب» خود معرفی کرده است؛ ژوزفا که کمی فارسی میداند، گفت: یک وکیل دادگستری شکوائیه او را از زبان فرانسوی به فارسی برگردانده است.
در این شکوائیه ژوزفا نوشته است: ...چند سال پیش در فرانکفورت با یک جوان شرقی به نام «عبدالقدوس محمد» آشنا شدم. احساس شرقی و پایگاههای فکری شاعرانه این جوان مرا که در آن زمان بیش از 17 سال نداشتم، سخت تحت تأثیر قرار داد و زمانیکه از من تقاضا کرد با او به ایران بیایم زیر نفوذ کلمات سحرانگیزش آنچنان از جاذبههای عرفانی شرق متأثر بودم که بدون چون و چرا و بیآنکه حتی یک لحظه تردید کنم، همراهش ابتدا از فرانکفورت به پاریس نزد فامیلم رفتم و پس از چند روز توقف در پاریس به تهران آمدم.
محیطی که عبدالقدوس زندگی میکرد نه تنها محیطی که من میپنداشتم باید یک جامعه شرقی داشته باشد، نبود بلکه احساس کردم قدم به منجلابی گذاشتهام که زندگی ماشینی غرب با آن «سوئیچپارتیهایش» نیز اینچنین نکبتبار و کثیف نیست.
زندگی مجلل
ژوزفا در قسمتی از نامهاش پرده از برنامههای شبانه تهران برداشت: ...عبدالقدوس بهزودی گروهی از دوستان خود را با من آشنا کرد. در خانه زیبا و مدرن عبدالقدوس که خارج از تهران و روی یک تپه مشرف به باغ وسیع است عبدالقدوس با فیلمهای وقیح سکسی با مشروب و گاه با مواد مخدر از دوستان خود پذیرایی میکرد. در خانه مجلل این مرد شرقی حتی نشانهای از عرفان، جاذبههای فلسفی شرق و از پندارهای انسانی وجود نداشت و من که قربانی سادهلوح این برنامهها بودم به امید اینکه روزی آنچه را که از زبان عبدالقدوس در اروپا شنیده بودم، با چشم ببینم آرام آرام به فساد کشیده شدم.
هنگام نمایشهای فیلمهای سکسی عبدالقدوس و دوستانش آنچه را در فیلم دیده بودند، با من تجربه میکردند! من هرگز به این برنامه گردن نمینهادم ولی مشروب آنقدر به من خورانده میشد که تنها فردای آن روز میفهمیدم که چه کردهام و چه شده است. اعتراضات من به عبدالقدوس از همان شبهای آغاز برنامه شروع شد اما او که برای من یک فیلسوف بزرگ جلوه میکرد هر بار با جادوی کلام مرا مجبور به عقبنشینی میکرد.
کمکم من نیز به برنامهها عادت کردم چرا که در مقابل این برنامهها از یک زندگی کاملاً مرفه و سطح بالا برخوردار بودم. نزدیک به دو سال است که بردهوار قربانی شدهام و حالا چند روزی است که خود را از این زندگی جهنمی وارهاندهام.
ژوزفا در پایان شکوائیه خود تقاضا کرد عبدالقدوس تحت تعقیب قرار بگیرد؛ یک وکیل پایه یک دادگستری به وکالت از سوی ژوزفا پرونده شکایتی او را تعقیب میکند.
جوانی با مار دخترها را تعقیب میکرد
یک جوان 19 ساله ماری به دست میگرفت و جلوی دبیرستانهای دخترانه برای دانشآموزان مزاحمت ایجاد میکرد؛ دو روز قبل رئیس دبیرستان دخترانه جامع به مأمورین کلانتری 16 تهران اطلاع داده بود که جوانی جلوی دبیرستان برای دختران مزاحمت ایجاد کرده و هنگامیکه دخترها به طرف خانههایشان میروند او چادر آنها را میکشد و فرار میکند. مأموران کلانتری روز پنجشنبه با لباس مبدل جلوی دبیرستان جامع کمین کردند و متوجه شدند هنگامیکه دختران از دبیرستان خارج میشوند جوانی در حالی که یک مار در دست دارد و چادر رنگی به دور دستش پیچیده به سمت دختران رفته و دختران با دیدن مار فریادکشان چادرهای خود را رها کرده و فرار میکنند.
مأمورین به جوان نزدیک شدند اما او با دیدن مأموران در حالی که هنوز مار را در دست داشت فرار کرد. مأمورین او را چند خیابان آنطرفتر دستگیر کردند و به دادسرا فرستادند. او خود را «شاهرخ» 19 ساله و بلورساز معرفی کرد و اظهار داشت: برای تفنن از کارخانه محل کارش مرخصی گرفته و جلوی مدرسه دخترانه برای دخترها مزاحمت ایجاد میکرده است. او گفت مار را از خیابان پیدا کرده است. دادیار دادسرای تهران پس از مطالعه پرونده شاهرخ را با قرار لازم زندانی کرد.
مواظب باشید به شما چای بیهوشی تعارف میکنند
اگر شما را دعوت به چای کردند، نپذیرید زیرا پس از خوردن چای بیهوش میشوید و محتویات جیب شما به یغما میرود.
چند روز قبل مردی به نام احمد به مأمورین آگاهی شکایت کرد و گفت: هنگامی که در پارکشهر تهران مشغول قدم زدن بودم، مشاهده کردم که چند نفر دور هم نشسته و مشغول خوردن چای هستند، در این وقت یکی از آنها مرا به صرف چای دعوت کرد، من تشکر کردم اما آنها اصرار کردند و ناچار پذیرفتم، احمد افزود: وقتی اولین استکان چای را خوردم ناگهان چشمانم به هم دوخته شد و دیگر چیزی نفهمیدم، وقتی به خود آمدم دیدم تنها هستم و جیبم را خالی کردهاند.
احمد گفت: دو روز بعد مجدداً به پارکشهر رفتم و ضمن جستوجو یکی از آن چهار نفر را دیدم که او را دستگیر کردم. مرد دستگیر شده خود را فرهاد معرفی کرد.
در تحقیقاتی که مأمورین به عمل آوردند معلوم شده این عده تاکنون بارها به این ترتیب جیب مردم را خالی کردهاند.
فرهاد ضمن اعتراف به گناه خود دوستان دیگرش را به نام احمد، نادر و محمود به مأمورین معرفی کرد. این عده دیروز توسط آقای اشتری دادیار دادسرای تهران بازداشت شدند.
ماموران شعبه 15 آگاهی هشدار دادند که گول این قبیل افراد را نخورند و کسانی که تاکنون به وسیله این افراد پولشان ربوده شده است به آگاهی مراجعه کنند.