در این میان نکته تعجب آور قرار گرفتن برخی از دولتمردان و به ویژه شخص رئیس جمهور در امتداد این حرکت بود؛ آنجا که در خلال سخنرانی روز 22 بهمن در میدان آزادی گفت:"ما در پی ساختن ایرانی آزاد، آباد و مستقل هستیم و با پیروی از مقام معظم رهبری در پی اجماع، آشتی و انسجام ملی هستیم. تعجب آور بودن این صحبت از آن رو است که ورود رئیس جمهور به آن، بحث حاشیهای که زود رنگ میباخت و به محاق میرفت، جدی کرد و پیرامون آن مسائل قابل تأملی را مطرح ساخت که در بخش پایانی این نوشتار به آن پرداخته میشود.
قضیه "آشتی ملی" دارای مبنای نظریی است که در میدان عمل و تجربه ریشه دارد؛ موضوعی که اگر طرح کنندگان امروز آن، با پرهیز از شتابزدگی که علل و دلایل خاص سیاسی دارد، به آن عنایت داشتند؛ چنین بی محابا و نسنجیده آن را مطرح نمی ساختند. به لحاظ نظری و تجربی "آشتی ملی" از معادلهای مضطرب، تشنج زده و احیاناً زخمی خبر میدهد که با عبور از حوادث و درگیریهای سنگین، مشقتبار و شاید خونین به نقطه سازش، مصالحه و پایان بخشیدن به همه عوامل آزار دهنده و مخرب نزدیک شده است. معادلهای بودن "آشتی ملی" از آن رو است که در دو سوی آن دو مجموعه قرار دارند که از حیث قدرت نه مظاهر آن تقریباً با هم برابرند و این برابری مانع غلبه یکی بر دیگری میشود به عبارتی این برابری بن بست ایجاد میکند و هزینهها را برای دو طرف افزایش میدهد و پس از آنکه دو مجموعه در سایه این برابری و هزینههای مادی و معنوی آن دچار فرسایش شدند و نشانههای سرخوردگی بروز یافت، "آشتی ملی" در هیئت نجات و راه خروج از بن بست و پایان دهنده به مصائب، آشکار و پذیرفته میشود.
بخش میان سال جامعه ایرانی عینیت این وضعیت را در دوران مبارزه در سال 57 مشاهده و درک کرد و نسلهای جدید نیز اشارهای از آن را در مجموعه «معمای شاه» دیده؛ آنجا که دولت شریف امامی با شعار "آشتی ملی"سرکار آمد. شریف امامی و دولتمردان وی و حتی شخص شاه و اطرافیان نزدیکش نیز متوجه معادله شکل گرفته قدرت بین مردم و حکومت شده بودند که به راحتی تسلیم برنامه "آشتی ملی" شریف امامی شدند. اشتباه شریف امامی در طرح برنامه "آشتی ملی" این بود که واقعیت عینیت موجود را درک نکرد و نفهمید معادلهای که از چندی پیش تکوین یافته بود، در زمان آغاز به کار دولت وی دیگر معادله نبود که برنامه "آشتی ملی" وی کارساز شود. این معادله از چند ماه پیش به "نامعادلهای" به نفع انقلابیون تغییر یافته بود؛ این دقیقاً اشتباه بزرگ و معکوسی است که طراحان امروز "آشتی ملی" به نحوی بسیار فاحشتر مرتکب شدهاند؛ زیرا "نامعادله بودن" وضعیت سیاسی اجتماعی ایران به نفع نظام و انقلاب کاملاً روشن شخصی و یقینی است و راهپیمایی با شکوه مردم در 22 بهمن امسال که بیش از پیش جهانیان را به اعجاب و تحسین واداشت، سند قطعی و انکار ناپذیر آن است.
در یکسوی این معادله ادعایی، مردم ایران هستند که در راهپیمایی 22 بهمن همه عشق و علاقهشان به انقلاب و نظام را نشان دادند؛ حال مدعیان نشان دهند در طرف دیگر این معادله ادعایی، چه چیزی همسنگ و یا نزدیک به این عظمت رشک برانگیز وجود دارد تا زمینه و مفهوم "آشتی ملی" شکل بگیرد. آیا واقعاً چند فتنهگر و چند چهره سیاسی مفلوک و تعداد اندکی مخالف و حتی منتقد مغرض به همراه چند حلقه چهل پنجاه نفره که در مراسم تشییع مرحوم هاشمی برای فتنه پادویی کردند، خودشان را آنقدر مهم و سنگین میبینند که در پی این تصور مضحک ادعای وجود معادله و توجه به "آشتی ملی" را دارند؟ اما چند مسئله تأمل برانگیز درباره طرح "آشتی ملی":
1-هدف ظاهری؛ کسانی که اندک آگاهی از مسائل مهم سیاسی اجتماعی دهه اخیر کشور دارند، پس از مواجهه با پیشنهاد "آشتی ملی" ذهنشان برای کشف نشستگاه این تیر در تاریکی رها شده، پس از گشت و گذار کاونده، متوجه حصر سران فتنه میشود و حق نیز با آنها است زیرا هدفی که با این پیشنهاد تناسب داشته باشد، حداقل در عرصه ظاهری یافت نمیشود؛ لکن با کشف این هدف بحث خاتمه نمییابد؛ چرا که در پس این هدف دو نکته وجود دارد:
2-کسانی که در زمره طرح کنندگان "آشتی ملی" هستند و یا به نوعی از آن حمایت میکنند؛ با اینکه همگی در این بحث اشتراک نظر دارند؛ اما در هدف اعلام نشده دو موضوع جداگانه را دنبال میکنند که براساس آن نیز به دو گروه تقسیم میشوند. گروه اول دوم خردادیهایی هستند که خارج از دولت قرار دارند و ضمن اینکه همچنان خود را برای مواضعشان در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 طلبکار از دولت میدانند و به نحوی در همین راستا انتقاداتی نیز از دولت دارند؛ با پیگری بحث "آشتی ملی" در تلاشند تا با فشار به نظام و رفع حصر سران فتنه و گرفتن امتیاز بزرگ آزادی فتنهگران و مطرح ساختن خود به عنوان یک گروه قدرتمند و برخوردار از توان تأثیرگذاری بالا. راه بازگشت به عرصه قدرت را بدون پرداخت هر گونه هزینهای برای خود هموار سازند؛ اما در این میان گروه دوم که بیشتر در دولت متمرکز هستند؛ هدفشان از پیگیری موضوع و تلاش برای رفع حصر سران فتنه چیز دیگری است. در حال حاضر رفع حصر فتنهگران برای این گروه اهمیت و ارزش ذاتی ندارد و بر فرض رفع حصر این گروه از نظام امتیازی نگرفته و موقعیت امروزش در میدان قدرت تغییری نمیکند؛ آنچه برای این گروه اهمیت دارد نگرانی از وضعیت تزلزل و تغییرات ایجاد شده در پایگاه اجتماعی و ریزش هوادارانش است که بایستی به نحوی تدبیر و ترمیم شود. از آنجایی که رفع حصر سران فتنه یکی از وعدههای انتخاباتی آقای روحانی بود که تاکنون تحقیق نیافته است؛ به ادعای برخی این احتمال وجود دارد که چنانچه این وعده برآورده شود؛ موقعیت وی یا هر کس دیگری که از مجموعه منسوب به دولت حاکم نامزد انتخابات ریاست جمهوری شود، بهبود قابل توجهی پیدا میکند به ویژه اینکه اگر خود دکتر روحانی نامزد انتخابات آینده شود. در صورت تحقق فرض نزدیک به محال رفع حصر سران فتنه به نظر میرسد سهم گروه منتسب به دولت از عواید آن بسیار بیشتر از سهم گروه دوم خردادیها باشد؛ هر چند که دوم خردادیها در عرصه ادعا و تبلیغات حرفهای زیادی دارند؛ اما اگر دهان اینها با حلوا حلوا شیرین میشود گروه دوم حلوا در دهان خواهند داشت.
3- خود عرضگی برای جلب توجه آبرومندانه؛ فقدان مرحوم هاشمی به لحاظ سیاسی و تشکیلاتی و تعاملی دوم خردادیها و نیز گروه منتسب به دولت؛ ضربه بسیار سنگین و جبران نشدنی برای همه آنها بود، با اینکه نقش و مواضع هاشمی در قضیه فتنه 88 به موقعیت وی در پیکره نظام و جایگاه اجتماعیاش آسیب جدی زد و با تمام تلاشی که کرد؛ این آسیب هیچگاه ترسیم نشد اما رابطه شخصی وی با مقام معظم رهبری که هرگز اجازه ندادند؛ سبب مخدوش شدن مسائل نظام شود؛ برای مجموعه یاد شده نقطه امیدی بود تا شاید روزی روزگاری برای بازگشت آنها به عرصه قدرت و زدودن همه بدکاریهای آنها علیه نظام به کار آید. حال در نبود هاشمی و دست نیافتن به جایگزینی برای وی که به معنای از بین رفتن آن نقطه امید هم است؛ این مجموعه از طریق برخی افراد منتسب به خود ابتدا اعلام کرد قصد دارد به نحوی به رهبری نزدیکتر شود و پس از آن هم با استفاده از موقعیت روی کار آمدن ترامپ در آمریکا و اظهارات ناپخته تهدی آمیزش علیه ایران، با بکارگیری ادبیاتی که خود با آن بیگانه بودهاند اما لحن و بیان همیشگی انقلاب بوده؛ خود عرضگی کردند و از لزوم انسجام، اتحاد، ایستادن در برابر تهدیدات و "آشتی ملی" شخن گفتند تا شاید به نوعی در کام مردم و انقلابیون شیرین آید و تألیف قلوبی صورت گیرد؛ بدون آنکه متهم به پشیمانی و عقب نشینی شوند؛ غافل از آنکه هم مردم با تفکرات آنها درباره این مسائل آشنایند و هم تفکرات و رفتار آنها در این باره در قالب اسناد ثبت و ضبط است و آن سابقه مانع پذیرش این لاحقه است.
4-مردم و نظام؛ صورت مسئله بسیار ساده و برای مردم و نظام کاملاً روشن است. عدهای در فتنه سال 88 با خیانت و همراهی دشمنان، نظام را تا لبه پرتگاه کشاندند و پس از گذشت هفت سال که به انحاء مختلف خیانت و فتنهگری و دورغ بودن ادعاهایشان اثبات شد؛ همچنان بر مواضع شیطانی و خائنانهشان پای میفشارند و تلاش میکنند، مردم و نظام دوباره آنها را به همین وضع بپذیرند و اجازه دهند آب رفته به جوی باز گردد و زمانی هم که با مخالفت قاطع و به حق مردم و نظام مواجه میشوند به زعم خود با استفاده از فرصتهای سیاسی اجتماعی که در ذات حرکتهای سیاسی اجتماعی نهفته و نزدیک شدن به مجموعههای سیاسی، نظام را دور بزنند و از این نزدیک شدنها و پیوندها اهرم فشاری برای تحمیل خواسته خود به نظام بسازند؛ غافل از آنکه مردم و نظام هوشیار و بیدارند و فریب این ترفندها را نمیخورند. مطرود بودن و سابقه سیاه فتنهگران هشدار جدی است برای افراد و گروههایی که گمان میکنند با اختلاط با فتنهگران میتوانند بخشی از منافع سیاسیشان را تأمین کنند؛ حال آنکه فتنهگران در نشان دادن وزنشان بزرگنمایی میکنند و سود نزدیکی و همراهی با آنان بسیار کمتر از ضرری است که از ناحیه تنفر برآمده از نزدیکی به آنها حاصل میشود مردم، دوستی و همپیالگی با فتنهگران را طرد میکنند و دوری و نزدیکی با فتنهگران از معیارهای اصلی آنها برای داوری درباره افراد و گروههای سیاسی است. هزاران طرح مانند "نامعادله آشتی ملی" هم نمیتواند ننگ خیانت در فتنه را از جبین فتنهگران پاک کند. راه را پیچیده و دور نکنید راه هموار و نزدیک توبه است و توبه به میزان خجالت نیازمند شجاعت است؛ سیلی به دشمن بزنید تا نوازشی از دوست ببینید. به جز این راهی برای فیصله دادن ماجرای فتنه و فتنهگران وجود ندارد.انشاءالله