خبر فوری: دنیس راس Dennis Ross، مشاور «مؤسسه واشنگتن برای سیاستهای خاورمیانه» و استاد دانشگاه جورجتاون در فارین افرز در هفتم اوت ۲۰۲۴ مقاله ای منتشر کرد که ترجمه آنرا می خوانید:
این اهداف در حال حاضر چه بسا، غیرواقعبینانه بهنظر برسند، بهویژه پس از ترورهای اخیر اسرائیل از رهبران ارشد حزبالله و حماس که ایران و حزبالله وعده تلافی آنها را دادهاند و چنین گام هایی میتواند منطقه را به یک جنگ تمامعیار، که هیچکس خواهانش نیست، بکشاند. با اینحال تا زمانی که رخدادهای بعدی، مشابه دورهای گذشته زد و خوردها باشد که مهار شده و به یک درگیری بیقید و شرط تبدیل نمی شود، خروج آیندهی بایدن از کاخ سفید، دست او را باز میگذارد تا بر تکمیل توافق عادیسازی عربستان سعودی و اسرائیل که احتمالاً مشروط به پایان جنگ غزه است، تمرکز کند.
بنیامین نتانیاهو احتمالاً در برابر تلاش مجدد بایدن و مشاوران ارشدش در این جبهه مقاومت نخواهد کرد. شاید چنین چیزی معقول به نظر نرسد اما نتانیاهو به چند دلیل نیاز دارد که آمریکاییها پیش قدم شوند. او میداند که بدون دخالت آمریکا قادر به توافق برای آزادی گروگانهایی که حماس هنوز در غزه نگه داشته، نخواهد بود. او همچنین درک میکند که شکست نظامی حماس اهمیت چندانی نخواهد داشت اگر این گروه بتواند خود را بازسازی کند، چه از طریق قاچاق تجهیزات از مرز مصر-غزه یا منحرف کردن منابع از تلاشهای بازسازی در غزه—و تنها واشنگتن توانایی دارد که توافقها و سازوکارهایی را برای جلوگیری از چنین قاچاق و انحرافی در منابع، ایجاد کند. علاوه بر این، او میفهمد که اگر بخواهد جایگزینی برای حکومت حماس در غزه داشته باشد، نیاز به همکاری کشورهای کلیدی عربی—امارات متحده عربی، مصر و شاید مراکش—دارد تا با ایالات متحده و سایر بازیگران برای ایجاد یک حکومت موقت در غزه که مسئولیت اداره امور روزمره و امنیت باریکه را بر عهده بگیرد، همکاری کنند.
از سوی دیگر، بایدن تنها خواهان پایان این جنگ نیست بلکه همچنین میخواهد مسیر سیاسی منطقه را تغییر دهد—هدفی که برای سعودیها نیز جذاب است، زیرا آنها نیز میخواهند از این فرصت برای دستیابی به یک پیمان دفاعی با ایالات متحده استفاده کنند که آن را به عنوان نهاییترین عامل بازدارنده در برابر ایران میبینند. رهبران سعودی درک میکنند که چنین پیمانی تنها در صورتی ممکن است که ریاض روابط خود را با اسرائیل عادی کند.
چنین پیمانی برای تصویب در سنای ایالات متحده نیاز به ۶۷ رأی دارد، که ممکن است یک هدف دستنیافتنی به نظر برسد اما با زمانبندی مناسب، چنین امکانی فراهم می شود. اگر توافق عادیسازی قبل از انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده در نوامبر حاصل شود، سنا میتواند آن را در دسامبر بررسی کند. اگر معاون رئیسجمهور، کامالا هریس، که نامزد دموکراتهاست، در انتخابات پیروز شده باشد، دموکراتها به درخواست بایدن برای حمایت از تصویب پیمان پاسخ خواهند داد، بهویژه به عنوان آخرین اقدام بزرگ او به عنوان رئیسجمهور. از سوی دیگر، جمهوریخواهان هم که بهطور کلی از ایدهی چنین پیشرفتی حمایت کردهاند، اگر نامزدشان، دونالد ترامپ، در آن زمان انتخابات را باخته باشد، با تصویب پیمان مخالفتی نخواهند داشت. به همین شکل، اگر ترامپ پیروز شده باشد، دلیلی نخواهد داشت که به جمهوریخواهان برای مخالفت با چنین پیمانی فشار بیاورد، زیرا عادیسازی روابط اسرائیل-عربستان سعودی بر پایه توافق های ابراهیم که او مبتکرش بود، شکل می گیرد و محدودیتهایی نیز بر روابط سعودی-چین اعمال میکند— و ترامپ هم از این نتایج بهرهمند خواهد شد. (علاوه بر این، سناتورهایی که به ترامپ نزدیک هستند، مانند لیندسی گراهام، احتمالاً ترامپ را متقاعد میکنند که خصومت دموکراتها نسبت به او و سعودیها، تصویب پیمان در دوران ریاستجمهوری ترامپ را بسیار دشوار میسازد.)
این زمانبندی همچنین با واقعیتهای سیاسی اسرائیل نیز همخوانی دارد. کنست تا اوایل نوامبر در تعطیلات است و بسیار دشوار است که دولتی را در زمانی که کنست فعال نیست، سرنگون کرد. این بدان معناست که برای سه ماه آینده، نتانیاهو فضای سیاسی لازم برای گرفتن تصمیمات سخت را در اختیار خواهد داشت—تصمیماتی که در غیر این صورت، وزرای راستگرای دولت ائتلافی او، مانند ایتامار بنگویر و بتسلئیل اسموتریچ، آنها را رد میکنند. (نتانیاهو قبلاً اشاره کرده است که به خواستههای آنها، یعنی اشغال مجدد سرزمین های فلسطینی و ساختن شهرکها در غزه، تن نخواهد داد.)
از این نظر، تقویم سیاسی به نفع هر دو، یعنی آمریکا و اسرائیل عمل میکند: توافقی که قبل از انتخابات ایالات متحده به دست آمده، در حالی که کنست در تعطیلات است، سپس میتواند پس از انتخابات به رأیگیری در سنای ایالات متحده گذاشته شود. با این حال، بدون تلاش دولت بایدن برای بسیج و سازماندهی دیگران برای پذیرش نقشهای ضروری، این جنگ پایان نخواهد یافت و توافق عادیسازی روابط اسرائیل-عربستان سعودی هم محقق نخواهد شد.
بهای صلح
به دلایل مختلف، عادیسازی روابط عربستان سعودی با اسرائیل میتواند دگرش دهنده بازی در خاورمیانه باشد. مهمترین کشور عربی سنی—که پادشاهش، سلمان بن عبدالعزیز آل سعود، عنوان رسمی «خادم حرمین شریفین» را دارد—در حال صلح با اسرائیل خواهد بود. این اقدام، تاثیر عنصر مذهبی درگیری بین کشورهای مسلماننشین و اسرائیل را کاهش میدهد. علاوه بر این، عادیسازی، همکاریهای اقتصادی و امنیتی غیررسمی بین عربستان سعودی و اسرائیل را از سایه بیرون میآورد، یک ائتلاف منطقهای برای مقابله با ایران و نیروهای نیابتیاش ایجاد میکند و تلاشهای چین برای تقویت نفوذ نظامی و اقتصادی خود در منطقه را محدود میسازد.
عادیسازی روابط میان اسراییل و سعودی، به وضوح منافع ملی ایالات متحده را تأمین میکند. این اقدام به نفع اسرائیل نیز خواهد بود. زمانی که نتانیاهو در اواخر سال ۲۰۲۲ قدرت را دوباره به دست گرفت، یک پیمان صلح با عربستان سعودی را به عنوان اولویت اصلی خود تعیین کرد، زیرا این پیمان، اسرائیل را در یک راهبرد منطقهای گستردهتر برای مقابله با ایران و نیروهای نیابتیاش قرار میدهد. تحقق این هدف در زمان حاضر، همچنین به نتانیاهو اجازه میدهد که بخشی از سرمایه اعتباری خود را که پس از حمله حماس به اسرائیل در اکتبر گذشته از دست داده، بازپس گیرد.
عادیسازی روابط همچنین به نفع عربستان سعودی خواهد بود. یک پیمان دفاعی با ایالات متحده امنیت ملی عربستان را تقویت میکند و به پادشاهی اجازه میدهد که بر اولویت اصلی خود تمرکز کند: تحول اجتماعی و اقتصادی که در چشمانداز ۲۰۳۰ ریاض ترسیم شده است. این طرح، که بهطور گستردهای به عنوان نقشه راه عربستان برای دستیابی به رفاه اقتصادی و رهبری جهانی در انرژیهای تجدیدپذیر تبلیغ شده، از نظر ولیعهد محمد بن سلمان، رهبر عملی کشور، کلید آینده عربستان است.
اگرچه محمد بن سلمان به دنبال یک پیمان دفاعی با ایالات متحده است و میداند که عادیسازی روابط با اسرائیل شرط اساسی برای این پیمان است، اما او به توافقی که مسئله تشکیل دولت فلسطینی را نادیده بگیرد، تن نخواهد داد. پیش از جنگ اسرائیل در غزه، ممکن بود پادشاهی به توافقی با شرایط کمتر رضایت دهد اما با توجه به تصاویر مرگ و ویرانی که افکار عمومی عرب را برانگیخته، قیمت توافق افزایش یافته است. برای اینکه ریاض با عادیسازی روابط با اسرائیل موافقت کند، رهبری سعودی باید ببیند که گامهای معناداری در جهت تشکیل دولت فلسطینی برداشته میشود.
البته برای بسیاری از اسرائیلیها، احتمال تشکیل دولت فلسطینی پس از حملات ۷ اکتبر حماس غیرقابل تصور شده است، زیرا آنها نگرانند که حماس کنترل چنین دولتی را به دست بگیرد. به همین دلیل، دولت بایدن نحوه توصیف اهداف خود را تغییر داد و از ایده انجام گامهای زمانبندی شده و غیرقابل برگشت به سوی تشکیل دولت فلسطینی فاصله گرفت و به سمت توسعه یک مسیر قابلاعتماد به سوی تشکیل دولت فلسطینی حرکت کرد. البته در حال حاضر، حتی این زبان نرمشده نیز بیش از آن چیزی است که نتانیاهو حاضر به پذیرش آن باشد.
سازگار کردن نگرانیهای اسرائیل از تشکیل یک دولت فلسطینی با نگرانیهای عربستان برای فلسطینیها، یک چالش بزرگ خواهد بود. اگر نتانیاهو بخواهد با عربستان سعودی به توافقی برسد، ابتدا باید خودش و سپس افکار عمومی اسرائیل را متقاعد کند که برآورده کردن خواستههای سعودی تهدیدی مرگبار برای اسرائیل پدید نمی آورد. سپس باید با راستگرایان تندرو در دولتش، افرادی مانند بنگویر و اسموتریچ، که حاضر به پذیرش شرایط سعودی برای عادیسازی روابط نیستند، قطع رابطه کند.
وظایف فلسطینیان
مسیری پیش رو وجود دارد اما نیازمند آن است که دولت بایدن بر حقوق و مسئولیتها تمرکز کند. ایالات متحده باید فلسطینیان را به عنوان مردمی با حق تعیین سرنوشت به رسمیت بشناسد. اما این حق نه مطلق است و نه خودکار، زیرا با آن تعهداتی نیز همراه است. پیش از اینکه تشکیل دولت فلسطینی تحقق یابد، تشکیلات خودگردان فلسطینی (PA) باید به برخی معیارها دست یابد.
اولین وظیفه ممکن است بدیهی به نظر برسد: تشکیل دولت فلسطینی دیگر نمیتواند بر اساس مقاومت در برابر اسرائیل باشد، بلکه باید بر پایه همزیستی با آن استوار شود
اولین وظیفه ممکن است بدیهی به نظر برسد: تشکیل دولت فلسطینی دیگر نمیتواند بر اساس مقاومت در برابر اسرائیل باشد، بلکه باید بر پایه همزیستی با آن استوار شود. تشکیلات خودگردان فلسطینی (PA) باید مقاومت مسلحانه را کنار بگذارد و موضع تمام گروههایی مانند حماس و جهاد اسلامی که بر اساس این مقاومت تعریف میشوند را رد کند. نیروهای امنیتی PA باید انحصار استفاده از زور در داخل سرزمینهای فلسطینی را در اختیار داشته باشند. تا زمانی که شبهنظامیان مستقل مانند حماس وجود دارند، دولت فلسطینی نمیتواند شکل گیرد. حکومت خودگردان همچنین باید به پرداخت حقوق و مزایا به آن دسته از فلسطینیها (و خانوادههای آنها) که به اسرائیلیها حمله کنند و به دلیل اعمال خشونتآمیز خود در زندانهای اسرائیل هستند، پایان دهد. این شیوهی «پرداخت برای کشتار» باید با یک سیستم رفاه اجتماعی جایگزین شود که صرفاً بر اساس نیاز باشد و به خویشاوندان کسانی که در زندانهای اسرائیل هستند، پول و مزایای بیشتری ندهد.
تشکیلات خودگردان فلسطینی همچنین باید نظام آموزشی فلسطین را بازنگری کند تا بر توسعه مهارتهای مورد نیاز برای رقابت در قرن بیست و یکم تمرکز کند و در عین حال به ترویج مدارا و همزیستی بپردازد. دولت بایدن باید با دولتهای عربستان سعودی و امارات متحده عربی، که هر دو نظامهای آموزشی خود را متحول و مدرن کردهاند، همکاری کند تا یک هیئت از کارشناسان برای نظارت بر بازنویسی کتابهای درسی فلسطین تشکیل شود.
تشکیلات خودگردان فلسطینی (PA) همچنین باید نهادهای قضایی و اقتصادی خود را با هدف تقویت حاکمیت قانون و شفافیت در فرآیندهای مالی، بودجهبندی و سرمایهگذاری اصلاح کند. ایالات متحده باید با اتحادیه اروپا، بانک جهانی و دیگران همکاری کند تا یک هیئت متشکل از کارشناسان مستقل حقوقی و مالی ایجاد شود که بر این اصلاحات نظارت کرده و پیشرفت آنها را ارزیابی کند. سرانجام، پس از یک دوره انتقالی که ممکن است سه سال به طول بیانجامد، فلسطینیها باید انتخابات آزاد و عادلانهای برگزار کنند، بهگونهای که حکومت خودگردان، تنها به نامزدهایی اجازه شرکت دهد که بهطور صریح خشونت را محکوم کرده و تعهد خود به همزیستی با اسرائیل را اعلام کرده باشند.
جدول زمانی برای تشکیل دولت فلسطینی باید انعطافپذیر باشد، زیرا تکمیل آن به این بستگی دارد که حکومت خودگردان، به این تعهدات و اقدامات اساسی عمل کرده باشد. این تشکیلات بهندرت چنین گام هایی را برداشته است. اما این دقیقاً یک دلیل دیگر برای تعیین این معیارهاست تا فلسطینیها بدانند که باید چه کارهایی را انجام دهند. اگر آنها به این اهداف دست یابند، دولت فلسطینی در یک جدول زمانی توافقشده ظهور خواهد کرد. اما اگر موفق نشوند، چنین چیزی رخ نمی دهد.
اسرائیل نیز مسئولیتها و تعهداتی دارد. این کشور نمیتواند اقداماتی انجام دهد که دستیابی به دولت فلسطینی را دشوارتر یا غیرممکن کند، مانند تصاحب بیشتر زمین برای گسترش شهرکها. علاوه بر این، رشد بیرونی شهرکها باید متوقف شود و پستهای غیرمجاز باید برچیده شوند—نه اینکه قانونی شوند. همچنین وقت آن رسیده که دولت اسرائیل به صراحت اعلام کند که خشونت شهرک نشینان افراطی علیه فلسطینیها را تحمل نخواهد کرد.
علاوه بر پایان دادن به اقداماتی که بهمنظور جلوگیری از تشکیل دولت فلسطینی طراحی شدهاند، اسرائیل باید اقدامات عملی برای افزایش توانایی تشکیلات خودگردان فلسطینی (PA) برای کارآمدی و مدیریت مؤثرتر انجام دهد. اسرائیل باید از توقیف درآمدهای مالیاتی که برای PA جمعآوری میکند، خودداری کند؛ اجازه دهد زیرساختهای جاده و آب در کرانه باختری گسترش یابد؛ نقاط بازرسی را کاهش دهد تا حرکت فلسطینیها تسهیل شود؛ و منطقه C، که حدود ۶۰ درصد از کرانه باختری را شامل میشود، را برای فعالیت و سرمایهگذاری کسبوکارهای فلسطینی باز کند؛ و همچنین اجازه دهد تا محصولات دارویی و گوجهفرنگی از کرانه باختری به اسرائیل فروخته شوند، اگر با استانداردهای اسرائیل مطابقت داشته باشند.
هرچند اتصال و یکپارچگی سرزمینی بیشتر در نهایت برای دولت فلسطینی آینده ضروری خواهد بود، اسرائیلیها، به طور قابل درک، تا زمانی که تشکیلات خودگردان فلسطینی (PA) بهطور مؤثر علیه گروههایی که اقدام به تروریسم و خشونت علیه اسرائیلیها میکنند، عمل نکند، با آن موافقت نخواهند کرد. اما برای انجام این کار، نیروهای امنیتی فلسطینی نیاز به مشروعیت بیشتری دارند—که احتمالاً تنها زمانی به دست خواهد آمد که فلسطینیها باور کنند که تشکیلات خودگردان در ارائه خدمات حکومتی و ساخت دولت موفق است—و نه اینکه تنها به عنوان پیمانکار امنیتی برای اسرائیل عمل کند. این درک میتواند به مرور زمان شکل بگیرد، به شرطی که این تشکیلات، عملکرد خود را اصلاح کند و اسرائیل به جای تضعیف این نهاد، به تقویت آن بپردازد.
تمام این مسائل ممکن است در حال حاضر تخیل به نظر رسند. واقعیت این است که نه اسرائیلیها و نه فلسطینیها تاکنون به این شکل رفتار نکردهاند یا چنین گامهایی برنداشتهاند، که این خود نشاندهنده ترس آنان از هزینه های سیاسی و واکنشهای منفی است. با اینحال عادیسازی روابط اسرائیل و عربستان سعودی میتواند معادله را برای هر دو طرف تغییر دهد. برای اسرائیلیها، وعده ایجاد یک ائتلاف واقعی علیه «محور مقاومت» ایران وجود دارد که میتواند چشمانداز منطقهای را دگرگون کند. برای فلسطینیها، وعده تشکیل یک دولت مطرح است.
برای هماهنگی و هدایت چنین فرآیندی در شش ماه پایانی دولت بایدن، نیاز به تلاش شدید، سازمانیافته و هماهنگ است. کشورهای عربی، به ویژه «پنجگانه عربی»—عربستان سعودی، امارات، مصر، اردن و قطر—نقش ویژهای دارند. رئیس حکومت فلسطین، محمود عباس، در صورت تنها بودن واشنگتن در فشار به او برای انجام اقداماتِ حتی تدریجی هم، مقاومت خواهد کرد. اما اگر پنجگانه عربی بهعنوان یک گروه و با یک صدا بر او فشار بیاورند، او همراهی خواهد کرد. پیشینهای برای عمل کردن پنجگانه عربی به چنین شیوهای هماهنگ و با پیامی صریح وجود ندارد و این امر محقق نخواهد شد مگر اینکه همه آنها درک کنند که اگر چنین نکنند، واشنگتن نمیتواند و نخواهد توانست نقش مورد نظر آنها را ایفا کند.
پنجگانه عربی انتظار خواهند داشت که ایالات متحده بر نتانیاهو فشار بیاورد، و این کار ضروری است. اما طعنه ماجرا اینجاست که هرچه واشنگتن بتواند تاکید بیشتری بر شروط و تعهدات کشورهای عربی و فلسطینی ها در مسیر رسیدن به توافق داشته باشد، اهرم بهتری بر نتانیاهو خواهد داشت. با این حال، بزرگترین منبع قدرت ایالات متحده این خواهد بود که بتواند به نتانیاهو نیاز به انتخاب را بقبولاند: عادیسازی روابط با عربستان سعودی و تمام پیامدهای آن برای یک راهبرد مؤثر در برابر ایران و نیروهای نیابتیاش، یا از دست دادن فرصت برای تحول در منطقه و جایگاه اسرائیل در آن—که باعث خواهد شد حملات ۷ اکتبر به میراث دائمی او تبدیل شوند.
برخی ممکن است اعتراض کنند که چنین برنامههایی بسیار پیچیده هستند و بهترین چیزی که میتوان به آن امید داشت، توافقی برای آزادی گروگانها است که به پایان جنگ منجر شود. ممکن است حق با آنها باشد اما اگر واشنگتن به دنبال هدفی بلندپروازانهتر نرود، به زودی منطقه به وضعیت پیش از ۷ اکتبر بازخواهد گشت و تنها طرفهایی که از این نتیجه بهرهمند خواهند شد، ایران و نیروهای نیابتی آن هستند.
اکنون، لحظه تغییر جهت منطقه فرا رسیده است. صلح بهطور ناگهانی حاصل نخواهد شد اما دولت بایدن میتواند مسیر متفاوتی را ترسیم کند. هیچکس نمیتواند فاجعه نه ماه گذشته را بازگرداند اما رویکردی بهتر، که بر حقوق و مسئولیتهای تمامی طرفها تأکید کند، میتواند فصل جدیدی را برای خاورمیانه آغاز کند. بایدن باید در روزهای باقیمانده از دوره ریاستجمهوری خود، از این فرصت استفاده کند.
درباره نویسنده: دنیس راس DENNIS ROSS ، مشاور «مؤسسه واشنگتن برای سیاستهای خاورمیانه» و استاد دانشگاه جورجتاون است. او پیشتر به عنوان نماینده ویژه ایالات متحده در خاورمیانه خدمت کرده و در مناصب بالای امنیت ملی در دولتهای ریگان، جورج بوش اول، کلینتون و اوباما فعالیت کرده است.