روزنامه جوان نوشت: ترور محسن فخریزاده نخستین بار نبود که مردم ایران این طور ملموس و واقعی «تروریسم» را درک میکردند. چهار دهه زندگی مردم در دوران پس از انقلاب اسلامی به طرزی عجیب و مظلومانه با تروریسم گره خورده است.
۷ آذر ۱۳۹۹، بیش از یک مانده به نخستین سالگرد ترور حاج قاسم سلیمانی، خبر یک ترور در نزدیکی تهران، آرامش عصر جمعه ایران را به هم ریخت. «محسن فخریزاده» نامی بود که خبر اتفاق روی داده در ورودی شهرستان آبسرد در شرق پایتخت ایران را خیلی بیشتر از هر انفجار دیگری مهم و آن را تبدیل به خبر اول رسانههای جهان میکرد.
بسیاری از مردم ایران او را نمیشناختند، اما بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی دو سال پیش از این، طی سخنانی در یک کنفرانس خبری علیه برنامه هستهای ایران، سه بار نام او را تکرار کرده بود؛ وقتی که در مورد اتهام نظامی بودن هدف ایران از فعالیتهای هستهای صحبت میکرد. نتانیاهو مدعی شده بود که دکتر محسن فخریزاده، مسئولیت این پروژه را بر عهده دارد. البته آن زمانی که نخستوزیر صهیونیستها گفت نام فخریزاده را به خاطر بسپارید، مردم ایران چندان در جریان قرار نگرفتند، اما تروریسم دولتی صهیونیستها کاری کرد که تا همیشه، نام محسن فخریزاده در خاطر مردم ایران بماند.
ترور فخریزاده در یازدهمین سالگرد ترور دکتر مجید شهریاری، دیگر دانشمند هستهای ایران انجام گرفت که با طراحی موساد، آذر ۸۹ در شمال تهران ترور شد. با این حال، چندان نیازی نبود ایران برای این گزاره که ترور این دانشمند هستهایاش کار اسرائیل است، سندی ارائه کند. یک مقام ارشد اطلاعاتی اسرائیل که سالها مشغول ردگیری محسن فخریزاده بود، چند روز بعد از ترور او، در مصاحبهای با نیویورکتایمز اعلام نمود «جهان باید از اسرائیل به خاطر کشتن فخریزاده تشکر کند.»
وزیر انرژی صهیونیستها، یووال استاینیتز پس از این ترور اعلام داشت: «ترور فخریزاده برای جهان مثبت است.» نتانیاهو نخستوزیر وقت اسرائیل هم پس از ترور محسن فخریزاده در پیام ویدئویی گفت: «طی هفته اخیر کارهایی انجام دادم که نمیخواهم شما را از همه آنها مطلع کنم. این برای شماست، شهروندان اسرائیل، برای کشورمان، این هفته دستاوردها بود، و بیشتر هم خواهد شد». موضوع خیلی ساده بود؛ صهیونیستها به تروریسم افتخار میکردند. ترور دانشمندان هستهای بخشی از برنامه رسمی دولت اسرائیل برای توقف فعالیتهای هستهای ایران است که طی ۱۲ سال گذشته، منجر به ترور پنج دانشمند هستهای و فیزیکدان ایرانی در تهران شده است؛ ترورهایی که حداقل در ظاهر با واکنش متناظر یا همان انتقام ایران مواجه نشده است.
این نخستین بار نبود که مردم ایران این طور ملموس و واقعی «تروریسم» را درک میکردند. چهار دهه زندگی مردم در دوران پس از انقلاب اسلامی به طرزی عجیب و مظلومانه با تروریسم گره خورده است. نسبت ایران و تروریسم در این چهار دهه را میتوان در سه گزاره خلاصه کرد؛ سه گزارهای که در مجموع، آمیختهای از مظلومیت و اقتدار ایران را نمایش میدهد:
اول، اتهام تروریست بودن به ایران
ایران پس از انقلاب اسلامی، همواره با اتهام حامی تروریست بودن از سوی غربیها مواجه بوده است. به عنوان نمونهای از همه این چهار دهه، گزارش سال گذشته دولت امریکا را درباره آنچه مبارزه با تروریسم در جهان مینامد، مرور میکنیم. این گزارش سالانه منتشر میشود و در گزارش سال ۹۹ آن ایران «بدترین دولت حامی تروریسم در جهان» نامیده شد. این گزارش به فشارهای شدید واشنگتن علیه تهران در سال ۲۰۱۹ اذعان دارد و میگوید که «دولت امریکا با همکاری متحدان خود و در چارچوب سیاست فشار حداکثری بر ایران، تحریمهای جدیدی علیه تهران و گروههای نیابتی آن به اجرا گذاشته است».
از اقدامات امریکا در این سال این بوده که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی قدس آن را «یک گروه تروریستی خارجی» اعلام کرد. این اولین بار در جهان بود که بخشی از یک نیروی حاکمیتی و دولتی در فهرست سازمانهای تروریستی یک دولت دیگر قرار میگرفت.
همواره فعالیتهای عادی ایران در مسیر دستیابی به پیشرفتهای هستهای و دفاعی و موشکی با اتهام حمایت از تروریسم، مورد تلاش غرب برای سرکوب قرار میگرفت.
اما آیا کسی میپرسید ایران و از جمله همین نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در راه مبارزه با تروریسم واقعی – و نه تروریسم ادعایی دولتمردان امریکایی و صهیونیستی- چقدر هزینه جانی و مالی و سیاسی دادهاند؟ در حالی که ایران طی دهههای متمادی علیه هیچ کشوری شروعکننده نبوده است.
دوم، ایران قربانی تروریسم گروهکی و دولتی
از آغازین روزهای پس از انقلاب اسلامی سال ۵۷، مردم ایران با ترور آشنا شدند. هنوز چند ماهی از انقلاب نگذشته بود که ترورها آغاز شد؛ سپهبد، ولی قرنی و آیتالله مرتضی مطهری اردیبهشت ۵۸ ترور شدند. هفت ماه بعد، دکتر محمد مفتح ترور شد و این سه ترور نشان داد که هدف ترور از هر قشری انتخاب میشود؛ نظامی، حوزوی، دانشگاهی. هر کسی که با انقلاب باشد و قدم در مسیر پیشرفت کشور بگذارد، ترور میشود.
در سالهای بعد، با ورود گروهک رجوی به فاز مبارزه مسلحانه، از رئیسجمهور و نخستوزیر تا مردم کوچه و خیابان هدف ترور قرار گرفتند. مسئولان متعددی طی سه دهه پس از انقلاب ترور شدند و کم کم ضد انقلاب همدیگر را مییافتند و گروهکها و دولتهای اسرائیل و امریکا با همکاری و وحدت! ترورهای حرفهایتری را رقم میزدند.
ترورهای دانشمندان هستهای ایران که از اواخر دهه ۸۰ و پس از شلوغیها و اغتشاشات فتنه ۸۸ آغاز شد، از این جمله بود. گاه دولتها خود دست به ترور میزدند و گاه تجهیز تروریستها و حمایت از آنها در دستور کارشان بود، همچون حمایت سعودیها از گروهک تروریستی عبدالمالک ریگی.
اوج تروریسم دولتی علیه ایران هم ۱۳ دی ۹۸ رقم خورد که سردار سلیمانی در حالی که مهمان رسمی یک دولت خارجی بود، در خارج از ایران و به دست دولت امریکا ترور شد و این دولت هم با بیانیه رسمی اعلام کرد ترور کار آنها بوده است!
سوم، ایران مبارزهکننده با تروریسم
ایران سالها با تروریسم مبارزه کرده است. این مبارزه همیشه صرفاً برای دفاع از مردم ایران نبود. دهه ۹۰ اوج آن بود که با حضور در سوریه و عراق، به دفاع از مردم این دو کشور در برابر تروریسم تکفیری پرداخت و البته هزینه آن دهها شهید از نیروهای مسلح ایران بود.
غیر از آن هم، ایران در مقاطع مختلف هزینه مبارزه با تروریسم را داده و نه فقط خود حامی تروریسم نبوده، بلکه از خاک ایران علیه هیچ کشوری هم اقدامی تروریستی انجام نشده است.
با تروریستها در گروهکهای مختلف میتوان مبارزه کرد و آنها را عقب نشاند، اما وقتی تروریسم دولتی وجود دارد که یا مستقلاً عمل کرده و یا از همین گروهکها برای پیشبرد اهداف تروریستی و حذف فیزیکی استفاده میکند، حذف گروهکها به تنهایی راه چاره نیست؛ چه آنکه دولتهای حامی تروریسم باز هم گروهکهای جدید میسازند و علم تروریسم را دستشان میدهند و خود ژست مبارزه با تروریسم میگیرند.