12 خرداد ماه 1395، روزی که منصوریان قراردادش را با استقلال بست، نوید
روزهای سخت را نمی داد. خیلی ها تصور می کردند استقلال از همان شروع فصل
خوب نتیجه بگیرد ولی سرمربی جدید همیشه یک حرف داشت: «من بارها گفتم که
باید به من و تیمم وقت بدهند. به خود شما گفته بودم نیم فصل زمان داشته
باشم، استقلالی قدرتمند می سازم. فکر می کنم حالا تا حدودی به قولم عمل
کرده ام. ولی بچه های من باید بدانند ما هنوز مشکل داریم و برای آنکه تیم
بهتری شویم، باید بیشتر کار کنیم.»
منصوریان در لحظه سال تحویل امسال یک رویای بزرگ در سرش داشت. یک دعای ویژه
که اگر مستجاب شود، نام او و این بازیکنانش را در تاریخ ثبت می کند:
«قهرمانی در آسیا.» او مکثی می کند و ادامه می دهد: «این دعای من در لحظه
سال تحویل بود. ببیند منصوریان عاشق انجام دادن کارهای دشوار و سخت است. می
میرم برای ماموریت های غیرممکن. فکر می کنم قهرمانی در آسیا از آن ماموریت
های دشواری است که داریم و در سال 96 برای رسیدن به آن باید تمام تلاش خود
را کنیم.»
سرمربی استقلال همیشه لب خط بسیار پر حرارت است. این شاید تصویری واقعی از
او باشد. شاید خیلی ها بگویند منصوریان لب خط شو بازی می کند ولی او این
شکلی است. کسی که همیشه در حال جنبش است. خودش تعریف می کند: «من از بچگی
همینطور بودم. بنده خدا مادرم همیشه از دست من کلافه بود. قبل از اینکه عید
دیدنی برویم می گفت غلیرضا رفتیم آنجا، سرجایت بنشین. اینقدر ورجه وورجه
نکن. ولی من هیچوقت به حرفش گوش نمی کردم. دو دقیقه اول می نشستم و بعدش
راه می افتادم.»
اما بهترین تصویری که منصوریان از عید نوروز در ذهنش دارد چیست؟ او خنده ای
می کند و می گوید: «بچگی ما هم در فوتبال خلاصه می شدم. عیدها که با فامیل
جمع می شدیم، فقط فوتبال بازی می کردیم. این تصویری است که در ذهن من
مانده. یعنی بعد از همان سلام علیک با بچه ها فامیل می رفتیم فوتبال.»
برای منصوریان بدترین اتفاق سال 95 چه بود؟ او می گوید: «فوتبالی منظورت
است؟» و ادامه می دهد: «خب مرگ منصورخان در سالی که تمام شد واقعا برای ما
تلخ و سنگین بود. او بزرگ همه بود. به گردن همه ما حق داشت. درست در
روزهایی که فکر می کردیم حال ایشان خوب شده، دوباره خبرهای بدی رسید. واقعا
حیف بود که منصورخان را از دست دادیم. جای او همیشه روی نیمکت ما و در تیم
ما خالی است.»
برای منصوریان سال 95 چندین اتفاق خوب داشت. علاوه بر حضور در تیم محبوبش،
برد در دربی و بردن السد در آسیا، دو اتفاق ویژه بود؛ اتفاقاتی که باعث شد
تا او جایگاه خود را روی نیمکت تیم استحکام بخشد. منصوریان درباره بازی
السد حرف های جالبی می زند: «راستش قبل از آن بازی کابوس می دیدم. شب ها
خواب درست و حسابی نداشتم. خیلی اذیت می شدم. میلیون ها هوادار از ما
موفقیت و برد می خواستند ولی از طرفی فکر می کردم که اگر نبریم چطور جواب
این هواداران را بدهیم. آن بازی یکی از بهترین بازی های سال 95 بود. بعد هم
دربی را بردیم و یک جورهایی انتقام شکست 3 بر 2 را گرفتیم. حتی وقتی گل
خوردیم و عقب افتادیم، ایمان داشتم که می توانیم دربی را ببریم.»
منصوریان یکی از چهره های فوتبالی است که در گذر زمان ظاهرش تفاوت زیادی
کرد. او در گذشته موهای پرپشتی داشت اما بخشی از موهایش ریخت و خودش تصمیم
گرفت تا سرش را تیغ بیاندازد. تغییر ظاهری که او را همیشه در زمین متفاوت
تر از همیشه نشان می داد. البته او یک چیز جالب تعریف می کند و می گوید:
«ببین همسرم همیشه می گوید یکی از علت های موفقیت تو همین تراشیدن موهایت
است.» ولی اصلا چه اتفاقی افتاد که او موهایش را تراشید: «ماجرا سر یک قول و
قرار بود. وقتی در سنت پائولی بازی می کردم با بچه های تیم عهد کردیم اگر
به بوندسلیگا یک صعود کنیم، موهایمان را بتراشیم. وقتی صعود کردیم و من به
تمرین رفتم دیدم همه موهایشان را تراشیده اند و فقط من مانده ام. همان جا
ماشین آوردند و موهای من را هم زدند!»
خانواده منصوریان همه استقلال هستند. استقلالی دو آتیشه. پدر منصوریان که
روی تیم تعصب ویژه ای دارد. علیرضا در این باره می گوید: «یک چیز به شما
بگویم. در روزهایی که تیم می باخت من جرات نداشتم حتی به خانه زنگ بزنم.
چند روزی هم دوروبر خانه پدر و مادرم پیدایم نمی شد. راستش خجالت می کشیدم.
می دانستم پدرم چقدر ناراحت است.» البته آنها یک پرسپولیسی در خانواده شان
دارند؛ محمدرضا. برادر منصوریان از شانس آنها قرمز از آب در آمده است:
«بله، او پرسپولیسی است. ولی غیر از دربی که با تیم خودشان بازی داریم، در
دیگر بازی های فصل طرفدار استقلال است و دوست دارد تیم برنده شود.»