به گزارش تسنیم، آباجان، مهمترین فیلم روز چهارم جشنواره بود. فیلمی از هاتف علیمردانی که فاطمه معتمد آریا را در نقش یک مادر شهید (یا مفقود)، تصویر کرده است. در یکی از قصههای فرعی این فیلم، به عشق ممنوعۀ یک خواهر و برادر رضاعی پرداخته میشود که محل بحث است. در این روز، فیلمهای کوپال(کاظم ملایی)، آباجان(هاتف علیمردانی)، فِراری(علیرضا داودنژاد) و سوفی و دیوانه(مهدی کرمپور) در سالن نمایش برج میلاد اکران شدند.
یال و کوپال
کوپال/ کاظم ملایی
خلاصه داستان: یک شکارچی حیوانات به نام احمد کوپال (لوون هفتوان) در خانۀ خوش گیر میافتد.
کمتر فیلمی از هنر و تجربه است که عرصۀ تازهای گشوده و تماشایی نیز باشد.
فیلمساز میخواهد این شکارچی که حیوانات را تاکسیدرمی میکند مجازات نماید. تلویزیون، پیام اخلاقی میدهد و معلوم نیست که چنین کسی چرا باید برنامۀ سمت خدا را از شبکۀ سوم باز بگذارد. فیلمسازانی که کار خود را با هنر و تجربه آغاز میکنند این امکان را دارند که سنگ اول را کج بگذارند و دیوارشان را کج بالا ببرند. امید که برای جناب کاظم ملایی چنین اتفاقی نیفتد.
متخصص در عشقهای ممنوعه
آباجان/ هاتف علیمردانی
خلاصه داستان: در میانۀ دهۀ 1360، آباجان (فاطمه معتمدآریا) که پسرش بنا به گفتهها در جنگ شهید شده با شوهر بیمارش سلیمان دورانی (محمود نظرعلیان) در شهر زنجان زندگی میکند. یکی از دو دختر او شمسی (شبنم مقدمی) نیز در همین خانه ساکن است. هووی او نازخند (فریبا متخصص) هم با پسرش محسن (محمدرضا غفاری) در این خانه اقامت دارد.
آباجان هفتمین فیلم هاتف علیمردانی است. او در پنج سال اخیر، هر ساله فیلمی در جشنوارۀ فجر داشته است. مضمون مشترک فیلمهای علیمردانی، حمایت از عشقهای ممنوعه و انتقاد از ازدواج موقت است. او در فیلم به خاطر پونه (1391) از خیانت زن شوهردار به بهانۀ اعتیاد شوهرش مجید (فرهاد اصلانی) حمایت کرد. نمای پایانی فیلم در هواپیما، که معرف فرار پونه (هانیه توسلی) برای پیوستن به عشق دوران جوانی خود است در جشنوارۀ 31 فجر حذف شد. اما وقتی در آغاز دولت روحانی، فیلم اکران شد آن نمای کذایی نیز بر جای ماند و کارگردان در مصاحبهای اعلام کرد که با این کار پونه موافق است! (خبرگزاری برنا، 16 مهر 92، هانیه توسلی به مجید «به خاطر پونه» خیانت نمیکند/ اصلانی چوب اعتیادش را میخورد). در فیلم مردن به وقت شهریور (1392)،کارگردان ازدواج موقت پدر را علت طغیان فرزند معرفی میکند. در فیلم کوچه بینام (1393) عشق ممنوعۀ نصیبه (ملیسا ذاکری) و حمید (محمدرضا غفاری) مطرح میشود. نصیبه در انتهای فیلم، میفهمد که حمید در واقع برادر اوست که حاصل ازدواج موقت پدرش (حاج مهدی/ فرهاد اصلانی) با دخترعمۀ پدرش بوده است. کارگردان که در طول فیلم مخاطبانش را به حاج مهدی علاقمند کرده است، ناگهان در انتها با فاش کردن صیغۀ مخفیانه او، ضربۀ خود را میزند تا مخاطبان فیلمش را از یک حلال خدایی، مشمئز کند.
در فیلم آباجان نیز عشق ممنوعۀ دیگری مطرح میشود. باز هم ملیسا ذاکری عاشق محمدرضا غفاری شده اما این بار، نامشان به فرزانه و محسن تغییر کرده است. آنها خواهر و برادر رضاعی هستند. زیرا نازخند (فریبا متخصص) قبل از ازدواج با بابابزرگ فرزانه (محمود نظرعلیان) محسن را از شوهر اولش داشته و همزمان به فرزانه هم شیر میداده است. وقتی فرزانه به قصد ازدواج با محسن، این موضوع در خانه مطرح میشود که چون فرزانه 15 روز از نازخند شیر نخورده است پس او با محسن محرم نشده است. در حالیکه شیر خوردن رضاعی به قدر 24 ساعت یا 15 مرتبه شیر خوردن است و نه 15 روز! خیلی واضح است که اهالی خانه و مخصوصاً آباجان دارند این موضوع شرعی و قرآنی را (نساء/ 23) سر همبندی میکنند. نهی خداوند در خصوص ازدواج خواهر و برادر رضاعی، چیزی است که امروزه در علم ژنتیک مطرح است. اما از فیلم میتوان فهمید که کارگردان با این ازدواج موافق است! چنانکه آباجان قهرمان این فیلم نیز با کارهای خلاف عرف فرزانه، مخالفتی ندارد.
کارگردان در کنفرانس خبری از عقایدش دفاع کرد. از عشقهای ممنوع دهۀ 1360، از فیلم به خاطر پونه که در جشنواره 31 دچار ممیزی شد و اینکه در این جشنواره این سانسورها وجود نداشته است. لذا اگر به اعلامیههای (کمونیستی) محسن، پرداخته نشده خود کارگردان خواسته که مطرح نکند. به عبارت دیگر، ایشان منتظر است که در آتیه این موانع برداشته شود!
موضوع دیگر، تصویر کاظم (حمیدرضا آذرنگ) در فیلم، به عنوان معلم و مدیر دبستان است. در انتها میفهمیم که این به اصطلاح رزمندۀ سابق که مخفیانه تریاک میخورد و در ابتدای فیلم نیز به جای داروی گیاهی به پدرزنش تریاک خورانده بود چه روحیۀ منافقانهای دارد، درست بر خلاف آن اوقاتی که در مدرسه از نظم و قانون حرف میزند و برای فرزند خودش نیز استثناء قائل نمیشود. او میخواست محسن برادرزن مفقود شدهاش را «شهید» معرفی کند تا از برکات خانوادۀ شهید سوء استفاده کند. در پایان فیلم معلوم میشود که جناب کارگردان در زمستان 65 در دبستان دیانت زنجان درس میخوانده است. او فیلمش را به آباجان و همکلاسیهایش تقدیم کرده است.
تکرار مرهم
فِراری/ علیرضا داودنژاد
خلاصه داستان: گلنار (ترلان پروانه) به عشق عکس گرفتن با تنها اتومبیل فِراری که در تهران است از فومن به پایتخت آمده و یک رانندۀ آژانس به نام نادر (محسن تنابنده) به او کمک میکند تا آن را پیدا کند.
گرچه در تیتراژ نام کامبوزیا پرتوی به عنوان نویسندۀ فیلمنامه درج شده، اما معلوم است که آقای داودنژاد این فیلمنامه را در راستای فیلم مرهم (1389) و علاقهاش به موضوع دختران فراری به جناب پرتوی سفارش داده است. فیلم، مرهم البته موفق بود و نظر منتقدان را هم جلب کرد. فیلم فراری نیز، خیرخواهانه به نظر میرسد. اما مخاطب از نیش و کنایههای فیلمساز در امان نیست.
همدلی نادر با گلنار، باعث همراهی آنها میشود. نادر سعی میکند دختر را به خواستهاش برساند تا او را به آغوش خانواده بازگرداند. نام گلنار از فیلمی به همین نام میآید که پرتوی در سال 1368 ساخت. دنیای معصومانۀ قصههای پریان حالا به چه دنیای سرد و خشنی تبدیل شده است! خانم (سیما تیرانداز) که در عین داشتن دختر هفت ساله مجبور است آرایشکرده به خانۀ مردم برود، جانباز قطعنخاعی که چشمش دنبال گلنار است و هموست که دستور میدهد برای یافتن ماشین فراری به گلنار کمک شود و اندکی بعد مخفیانه و دور از چشم مادرش سیگار میکشد، ماشینهای شهر که با دوربینهای مأموران امنیتی کنترل میشود (تیتراژ آغازین)، مأموران امنیتی که با خشونت با متهمان رفتار میکنند و غیره. برای آنکه فاصلۀ طبقاتی سجاد (رضا داودنژاد) که صاحب فراری 5ر9 میلیاردی است با نادر به خوبی نشان داده شود پیکان او مدل 1353 انتخاب شده است! واقعاً امروزه کدام آژانس اتومبیل، از پیکان استفاده میکند تا چه برسد به مدل 53 آن؟
این فیلم خستهکننده را به زحمت میتوان یک نوبت تماشا کرد. تنها چیزی که باعث همراهی مخاطب با فیلم میشود شخصیت دوستداشتنی و دیالوگهای شیرین محسن تنابنده است.
لولیتا
سوفی و دیوانه/ مهدی کرمپور
خلاصه داستان: دختری 15 ساله به نام سوفی (بهآفرید غفاریان) در مترو، جلوی خودکشی امیر (امیر جعفری) را میگیرد. آنها با هم رفیق میشوند و دختر سعی میکند او را به زندگی بازگرداند.
ایدۀ این فیلم، از رمان لولیتای آمده است. خوشبختانه جناب مهدی سجادهچی به عنوان همکار فیلمنامهنویس زهر اثر سخیف ناباکوف را گرفته و قصه را به جای دیگری برده است. اما اگر آقای خسرو نقیبی همکار همیشگی جناب کرمپور از فیلمنامه انصراف نمیداد احتمالاً این فیلم نیز مانند پل چوبی (1390) نمیتوانست در سینماهای حوزۀ هنری به نمایش درآید.
فیلم کنونی به چند دلیل، خرسند کننده نیست. اولاً که حجم دیالوگهای آن در حدود 80 درصد از زمان فیلم است، چیزی که عملاً به نمایشنامۀ رادیویی پهلو میزند. (دیالوگهای یک نمایشنامه بایست حدود 70 درصد باشند، و دیالوگهای یک فیلم سینمایی در حدود 40 درصد). به هر حال در سینما، تصویر مهمتر از صدا است و این اصل اولیه، در اینجا رعایت نشده است. هرچند سعی شده تا این نقیصه به کمک تصاویر بناهای تاریخی تهران که ربط مستقیمی به قصۀ فیلم ندارند جبران شود. دومین ایراد فیلم، در انتخاب نادرست بازیگر نقش سوفی (بهآفرید غفاریان) است. دیالوگهایی که امیر جعفری در تمجید از این دختر میگوید به این نوبازیگر نمیخورند. به عبارت دیگر، او آنچنان که دیالوگها میگویند، مسحور کننده نیست. از قضا، الهه حصاری که در سکانس آخر در نقش زیبا بازی کرده بهتر میتوانست این نقش را بازی کند و به این نقش نیز میخورد. معلوم است که جناب کارگردان میخواسته از یک چهرۀ تازه استفاده کند. اما نتیجه رضایتبخش نیست. سومین ایراد فیلم، دیالوگهای مصنوعی آن است که حتی بازیگر توانایی مانند امیر جعفری نیز در برخی اوقات از عهدۀ آنها برنمیآمد.
تهران در این فیلم، شهر امیدوارکننده و زیبایی است. بیشترین امید را در فیلم، سوفی القاء میکند و موفق میشود تا امیر را از خودکشی بازدارد. اما اندکی بعدتر، این امیر است که سوفی را از کمک در خودکشی پدرِ دوستش زیبا (سعید امیرسلیمانی) در خانۀ سالمندان باز میدارد. بعد از انرژی گرفتن از کنسرت خیابانی رضا یزدانی، روحیه امیر خوب میشود و سوفی دفترچه نقاشیهای خود را به وی هدیه میکند. همسر امیر که با مرد دیگری ازدواج کرده ناگهان زنگ میزند و در همین فرصت، سوفی ناپدید میشود. و ما با دنبال کردن او به رازش پی میبریم. اما این سؤال پیش میآید که چرا حکومت، این خانم حکمتآموز را در بند کرده است؟
به چند حسن فیلم نیز اشاره میکنم. نام سوفی، از زبان سامی میآید و به معنای «حکمت» یا «عقل کل» (مخلوق اول) است و معادل با «لوگوس» در زبان یونان. در واقع مخاطب باید این پیشزمینه را داشته باشد که جناب فیلمساز میخواهد از طریق سوفی، سخنان حکمتآموز بگوید. نمای هلیشات ابتدا و انتهای فیلم، زیبا و تماشایی از کار درآمدهاند.