پایگاه خبری تحلیلی عصردنا (Asrdena.ir): 
پیروزی در هندیجان
همان گونه که برخی از صاحبنظران گفتهاند، تا هنگامی که تاریخهای محلی
سرزمینها و اقوام گوناگون ایرانی نگاشته نشود، تاریخ جامع ایران را
نمیتوان بهدرستی و همهجانبه نوشت. همچنان که تا واژگان کنونی و پیشین
گویشهای ایرانی گردآوری و تدوین نشود، نمیشود فرهنگ جامع زبانهای ایرانی
را نوشت. یکی از نکاتی که در نگارش تاریخهای محلی باید در نظر داشت، توجه
شایسته به تاریخ شفاهی، جغرافیا و آثار دیرینه و باستانی هر محل و منطقه
است.
مطلب زیر، روایتی کاملا متفاوت با تواریخ رسمی است که در بیان فروپاشی
سلسله هخامنشی، به تازش اسکندر اشاره میکنند و کشته شدن دارا (داریوش سوم)
و چیرگی هشتادسالة مقدونیان و یونانیها بر ایران. روایت منظوم زیر ـ
بیآنکه هیچ اصراری بر درستیاش باشد ـ چیز دیگری میگوید که شایسته بررسی و
کندوکاو است.
مشهور است که اسکندر پس از گشودن ایران، به هند رفت و کرّ و فرّی در آنجا
کرد و سپس راهی نواحی شمال شرقی ایران (سُغد و ورارود) شد و باز عازم
میانرودان (عراق کنونی) گردید و در آنجا درگذشت. برخی بر آنند که او تا
هندیجان در جنوب ایران پیشتر نرفت و…
بندر هندیجان (هندیگان، اندیگان) یکی از شهرهای کهنسال ایران با قدمتی بیش
از سههزار سال، در جنوب شرقی استان خوزستان و شمال خلیج فارس است. زبان
این دیار، لُری با گویش بندری است که شباهت بسیاری با گویش اقوام بختیاری
دارد. گفته میشود که اسکندر نتوانست دودمان هخامنشی را بشکند، بلکه تا
آنزان (ایذة کنونی) پیش رفت و در آنجا از آریو برزن ـ فرمانده سپاه ایران ـ
شکست خورد و به هندیجان عقب نشست و در نبرد با مردم بندر، به تیر شخصی به
نام «براز» زخم برداشت و ناگزیر تا بابل عقبنشینی کرد و در آنجا مرد. در
ابیات کهن زیر، از زبان پیران بختیاری ماجرای آن جنگ بیان میشود. از آنجا
که خواندن متن زیر دشوار است، به گزیدة ابیات و ترجمه کامل آن بسنده
میشود:
اَنزِیون وِه قُشِسِنس گِرهْنْ اسیری
بُردِنه وه نوکری برج امیری
زآنزن ری وِه آنشَن پانا سِقَنْدزْ
تا مَه یرزِ او طرف جون بکنه در
اهورا کمک کنه آذرِ برِقْنِه
اَهرِمون دکْ ایزَنه مُقْنَی اِچِرْنِه
آریو تنگْ تکون خو دکرده کهُ ترْ
سِقَنْدر و قْشلس اَویدِنِه چُر
آریوی اَنْشَنی روزِس سیا کهِ
اُردیه سِقَنْدرِه میـن یکْ بلاکِه…
ترجمه:
آنزانیها از قشون او اسیر گرفتند و برای نوکری به قلعه امیری بردند.
اسکندر از آنزان به کهگیلویه رو نهاد تا مگر از آن طرف جان بهدر ببرد.
اهورهمزدا (خداوند) کمک کند، آتشکده آذر برزین برق میزند، اهریمن میلرزد و مقدونی جیغ میکشد و میگرید.
آریو برزن تنگتکاب را بهخوبی با ریزش کوه بالا رفت و اسکندر و لشکرش سست و بیدست و پا شدند (آریو برزن تنگه را بر آنها بست).
آریو [برزن، سردار] انشانی، روز او (اسکندر) را سیاه کرد. اردوی اسکندر به هم ریخته و همدیگر را گم کردند.
اسکندر با خواری و پریشانی از انشان به هندیان [هندیجان] گریخت.
کوهستان منگشت تا دشت هندیجان، از انزان تا انشان (از ایذه تا کهگیلویة کنونی) قتلگاه سپاه او بود.
تا برود هندیان (هندیجان) کنار دریا (خلیج پارس) که بتواند به مملکت خودش (مقدونیه) برود و جانش را نجات دهد.
هندیجانیهای جان بر کف جلویش را گرفتند و اجساد کشتههای اردوی او را پای قلعه ریختند.
در پای حصار هندیجان، «براز» نامی، تیر کمانش را نشانه گرفت و پهلوی اسکندر را با تیر زد.
پا حصار هندیون بُراز نشون زَید
پَهْلیه سقندره تیرِ کمون زید
جونم با تیر بُراز، آرش نِشون بی
سقندر مُقنی واس نیمه جون بی
مرحبا بر تیراندازی «بُراز» که نشان از تیر «آرش» [کمانگیر] دارد و اسکندر مقدونی با این تیر، نیمهجان شد.
او را به خواری بر تخت چوبی نهادند و سپاهیانش زاریکنان به راه غروب آفتاب (مغرب) رفتند.
مُقنی جاهل اُوید غافل ز شیرون
وه آنزان تا وه آنشن بیخوار میدون
مقدونی نادان از شیران [ایرانزمین] غافل بود، از انزان تا انشان در همه میدانها خوار شد.
همچنین چاپ تندیس اریو برزن
افتضاح