حال این سؤال مطرح میشود: چه عاملی باعث شده است که اروپاییها واکنشی جز تهدید و هشدار به گامهای ایران نداشته باشند؟
ایران در گامهای گذشته برخی محدودیتهایی را که برجام برای برنامه هستهای ایران تعیین کرده بود تعلیق کرد. عبور از سقف ذخایر اورانیوم غنیشده با درصد پایین و میزان آب سنگین، سطح غنیسازی، تحقیق و توسعه و ازسرگیری غنیسازی در سایت فردو از گامهایی بودهاند که ایران تا کنون برداشته است. اما در برخی از این موارد، ایران هرچند گامهایی را برداشته است، اما اقداماتش تا حدودی نمادین بوده است، بهعنوان مثال ایران از محدودیت 3.67درصدی غنیسازی اورانیوم عبور کرده است، اما آن را تا حدود 4.5 درصد رسانده است، این در حالی است که قبل از برجام ایران در سطح 20 درصد نیز غنیسازی میکرد.
درباره میزان ذخایر مواد غنیشده هم هنوز فاصله زیادی با دوران پیش از برجام وجود دارد و میشد با افزایش تعداد سانتریفیوژها سرعت افزایش اورانیوم غنیشده را بالاتر برد. قطعاً اگر گامهایی را که ایران تا کنون برداشته است محکمتر میبود، طرف مقابل فشار را بیشتر حس میکرد و برای حفظ این توافق تکاپوی بیشتری میکرد.
شاید استدلال این باشد که ایران بهخاطر اینکه نیمنگاهی به مذاکرات با اروپاییها یا میانجیگری کشورهایی مانند ژاپن داشت و به همین دلیل گامهای خود را ملایمتر برداشت. با فرض اینکه حتی مذاکرات به نتیجه برسد، گامهای محکمتر هم ایران را در موضع بهتری قرار میداد و هم طرف مقابل را برای ارائه بازگشت به تعهدات خود تحت فشار بیشتری میگذاشت. چهبسا که هر وقت ایران سیاست و رفتار جدیتر و محکمتری را در قبال طرف مقابل اتخاذ کرده است، آنها میل و ضرورت بیشتری را برای مذاکره و کسب رضایت ایران داشتهاند.
در اصل زمانی که ایران سیاست مقاومت فعال را در پیش گرفت، مقامات بلندپایه به تهران سفر کردند یا در مناسبتهای بینالمللی برای دیدار با مقامات ایرانی زنبیل خود را در صف گذاشتند. طبیعتاً چنین تجربهای میتواند راهنمای خوبی در خصوص تنظیم کیفیت رفتار و اقدام خود در قبال طرف مقابل باشد. حال اینکه چرا اینگونه نشد، سؤالی است که باید جواب آن را از دولت محترم پرسید.
عامل دیگری که بهنظر میرسد باعث شد طرف مقابل همچنان از خود انعطاف نشان ندهد، پالسهای غلط، نشان دادن نقاط ضعف و انعطافهای بیجای دولت ایران بود.
در حالی که خود آمریکاییها درباره ناکارآمدی کمپین «فشار حداکثری» علیه ایران سخن میگفتند برخی از مقامات ایرانی اظهارنظرهای متفاوتی را داشتند، چندی پیش بود که آقای اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیس جمهور گفت که «حتی کشورهای دوست هم جرأت خرید نفت از ایران را ندارند.»
آقای جهانگیری همچنین تأکید میکند که «بهمعنای واقعی، تمام گلوگاههای اصلی کار و فعالیت اقتصادی کشور از سوی آمریکاییها بسته شده است.»
جالب است زمانی که مقامات وزارت امور خارجه یا نفت درباره محرمانه بودن اطلاعات مربوط به صادرات نفت ایران سخن میرانند، یکی از بالاترین مقامات اجرایی کشور این اظهارات را بهطور علنی و آن هم در بحبوحه مذاکرات نهچندان امیدوارکننده مطرح میکند. سؤال جدیتر این است: این حرفها با چه هدفی زده میشوند و چه فایدهای دارند؟
آیا جز این است که ایراد این اظهارات ایران را در مذاکرات در موضع ضعیفتر قرار دهد و به دشمن امیدواری میدهد که در اجرای سیاستهایش در قبال تهران موفق بوده است؟
وقتی مقام ارشد اجرایی کشور اینگونه عقبنشینی علنی و خودزنی میکند، چه انتظاری از مذاکره کننده خارجی میرود که از این پاسگل استفاده نکند و آن را تبدیل به امتیاز نکند. قطعاً اگر طرف مقابل احساس کند که ایران در موقعیت ضعف و فشار قرار دارد، نهتنها از روی دلسوزی و مرام، کاری را بهنفع ما انجام نخواهد داد، بلکه به سیاست فشار خود برای کسب امتیازات بیشتر از تهران ادامه خواهد داد.
اظهارات آقای جهانگیری اولین نمونه از این جنس اظهارات در دولت آقای روحانی نبوده است، شخص رئیس جمهور مقامی بود که در زمان مذاکرات با 1+5 و حتی در سال 96 کلیدواژه «خزانه خالی» را به تیتر و متن رسانهها و افکار عمومی آورد.
آقای روحانی در سال 96 گفت: «ما در سال گذشته 40 هزار میلیارد تومان برای صندوقهای بازنشستگی دادیم، در حالی که این صندوقها مربوط به دولت و بودجه نیست و خودش باید متکفل باشد. من میگفتم خزانه خالی تحویل گرفتیم، ولی دیدیم صندوقها هم خالی بود.»
توصیف شرایط بهگونهای که مشابه توصیف دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا درباره ایران میشود، قطعاً یک گام به پس تهران و چندین گام به پیش واشنگتن میشود، همین میشود که در مذاکرات پیشنهادهای تحقیرآمیز به ایران داده میشود.
البته دولت فقط در مقام حرف از خود ضعف نشان نداده، بلکه گاهی در مقام عمل هم بهگونهای رفتار نکرده است که سیاست خارجی کشور بتواند بهپشتوانه آن در عرصههای خارجی پرقدرت حاضر شود. نحوه مدیریت، اعلام و اجرای برنامه افزایش بنزین بهگونهای بود که علاوه بر بانکها و ساختمانهایی که آتش گرفت، بخشی از سرمایه سیاست خارجی کشور نیز دود شد. بالطبع، چنین اتفاقاتی دست تیم مذاکرهکننده ایرانی را در گفتگوها پایینتر آورده و طرف مقابل را دچار وهم میکند، همین است که دولت آمریکا بعد از اعتراضات آبان ماه تصور میکند که سیاست فشار حداکثریاش در قبال ایران نتیجه داده و الآن نباید به ایران امتیاز بدهد، بلکه باید بنشیند و منتظر درد کشیدن ایران و تسلیم شدن آن شود. ترکیب اظهارات و عملکرد دولت، بهجای تقویت موضع مذاکراتی کشور، آن را سستتر کرده است. در همین شرایط چه اصراری بر این وجود دارد که با پاهای سست به پای میز مذاکره با ژاپنیها که بهنیابت از آمریکاییها صحبت میکردند، رفت. هرچند این نافی همکاریها و رفتوآمدهای دوجانبه نیست، بلکه نکته این است که با موضع لرزان و سست نباید با آمریکا و اروپا درباره برجام گفتگو کرد.
همه این نکات بدین مفهوم نیست که کار به پایان خط رسیده است و چارهای نیست، بلکه بالعکس، ایران در مقاطع مختلف نشان داده است که اگر بخواهد میتواند معادلات را بهنفع خود تغییر دهد و با موضع قویتر وارد تعامل با کشورهای خارجی شود، پس بهتر است تجربه تونل تاریک گذشته، چراغی برای مسیر پیشِروی روشنتری شود.