پایگاه خبری تحلیلی عصردنا (Asrdena.ir): چند
روز پیش تابش مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی به دنبال دیدن نمایش همسایه
آقا ذوق زده شده و گفته بود: از روی این فیلم کاش بشود فیلم ساخت و مقدمات
ساختش را فراهم میکنیم. شاید قرار گرفتن حرفهای او و مطلبی درباره این
نمایش مارا به نتایج قابل توجهی خواهد رساند.
1-
علیرضا تابش، مدیرعامل بنیاد فارابی، پس از دیدن نمایش «همسایه آقا» گفت:
این نمایش متن زیبایی داشت، علاوه بر اینکه بازی های بسیار فوق العاده ای
را در آن شاهد بودیم.
تابش همچنین ادامه
داد: به نظر من، «همسایه آقا» به نوعی حرف روز اجتماع را روایت می کرد. در
اجتماع و خانواده های ما، همه به گونه ای به دنبال این مسئله هستند که مردم
به زور به بهشت بروند یا کار خیر کنند یا درستکار بشوند.
مدیرعامل
بنیاد فارابی در پایان صحبت هایش افزود: نگاه نقادانه زیبایی در این اثر
وجود داشت و من فکر می کنم تبدیل شدن این اثر به فیلم سینمایی ایده جذابی
است .
علیرضا
تابش که هم اکنون مدیرعامل بنیاد فارابی است، برادر بزرگتر محمدرضا تابش
نماینده مجلس دهم است. وی همینطور خواهرزداه رییس دولت اصلاحات است. او از
سال 76 تا 84 دبیری شورای معاونان وزارت ارشاد را بر عهده داشت. همچنین از
سال 78 تا 84 سرپرست دفتر وزارتی ارشاد بود و در همین زمان مدیرکل حوزه
وزارتی و روابط عمومی وزارت ارشاد و مشاور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی را بر
عهده داشت.
3-
گروه نمایش"همسایه آقا" پیش از این قصد داشتند نمایشی با نام"مرگ در حمام
بفش" را روی صحنه ببرند. اثری که آنقدر میزان نگاه دین گریز آن زیاد بود که
حتی در دوران اعتدال هم در دو سال پیاپی مجوز نگرفت و همین، موجب اعتراض
گروه شد. اعتراضی که نتیجه داشت و موجب شد تا نمایش دین گریز دیگری با همان
حال و هوا (به قول کارگردان) مجوز اجرا بگیرد. در نهایت هم ظاهرا ماموریت
اجرای خواسته گروه این نمایش که معتقد بودند باید فیلم این اثر ساخته شود،
به تابش واگذار شده است.
درباره این نمایش نکاتی وجود دارد که شاید خواندنش دلیل عجیب استقبال بعضی مسولان از نمایش را روشن کند.
نمایش روایت خانوادهای است که به عنوان متولی و خادم امامزادهای زندگی میکنند. مسائل اصلی این خانواده دو محور دارد:
اول،
بیرونقی امامزاده و نیامدن مردم به این مکان که حاج حبیبالله
خادمالحسینی (حبیب دهقان نسب) علت آن را تشکیک مردم در شجرهنامه امامزاده
حسینبنمحمد میداند و دیگران مانند سیدعلیمحمد میرحسین (علیرضاآرا)
علت را مشکلات اخلاقی و رفتاری خانواده حاج حبیبالله می دانند.
دوم:
حزن و اندوه بیپایان قافلهباجی ( فریده سپاه منصور) از شهیدنشدن
فرزندان خانوادهاش که شفیع مادر باشند در روز جزا و حکم ورود به بهشت و
تلاش بیوقفه برای رسیدن به مقصود.
مسائل فرعی نمایش
عبارتند از: زندان افتادن سه فرزند خانواده به علت قاچاق سنگین موادمخدر که
در پایان منجر به اعدام یکی و خودکشی دیگری و فرار سومی (مهدی پاکدل) در
نقش جلال الدین از حکم اعدام که در نهایت پلیس آن را با تیر میزند و
میکشد. جلال الدین که شریک جرم برادرش غفور قاچاق موادمخدر است. ظاهرا بی
گناه است و فقط برای کاهش جرم برادر به دروغ اعتراف به شراکت کردهاست.
رقابت
عشقی دو برادر حجت (امیر دلاوری)، محرم (شهرام حقیقت دوست) بر سر - انار-
دختر همسایه ( خاطره اسدی) که پس از چند بار چاقوکشی در نهایت منجر به مرگ
هر دو میشود.
عشق
پنهانی انار (خاطره اسدی) به جلال الدین (مهدی پاکدل) که انار پس از مرگ
جلال الدین، قصد خودکشی با آمپول هوا را دارد که موفق نمی شود. انار که
مرتب با محرم به صورت تلفنی و حضوری ابراز عشق و علاقه میکند و از عشق
برادر دیگر-حجت- گریزان است در پایان عاشق پنهان برادر دیگر -جلال الدین-
معرفی میشود!!!
عشق آشکار کبوتر(رویا
میرعلمی)به سیدعلیمحمد که در نهایت با او ازدواج میکند و از امامزاده
میرود در حالیکه نذر داشته تا ابد در امامزاده مجاور و مقیم و خادم باشد.
اعتیاد منصور برادر انار که به دنبال معامله خواهرش با حجت در برابر رسیدن به کبوتر است.
اما رویکرد نمایش به این همه مسائل چیست؟
نکته
مهم در این نمایش بیان و ارایه یک رویکرد به عنوان نسخهای برای
آسیبشناسی و حل همه مسائل است. این رویکرد اصلی و اساسی، همه مسائل
اجتماعی موجود را برخاسته از مصائب ناشی از قرائتهای فقیهانه، آخرتطلبانه
و کاسبکارانه از دین میداند که نمایش در موارد بسیاری تلاش میکند، این
قرائتها را قرائت رسمی و موجود نشان دهد. نمایش علتالعلل همه مسایل در
میان اعضای خانواده قافلهباجی مانند قاچاق موادمخدر، شرابخواری، قمار و
خشونت بی حد پسران، ناآشنایی و بیگانگی فرزندان با مفهوم عشق و حتی شهید
نشدن فرزندان را در یک سخن می داند: اینکه پدر و مادر خانواده- قافلهباجی
و حاج حبیبالله- روحیهای کاسبکارانه دارند و به دنبال معامله با خدا و
همسایهآقا هستند؛ یکی معامله آخرت(بهشت) و دیگری دنیا(معیشت).
قافلهباجی که مظهر بیرحمی، بیعطوفتی و خشونت است، مادری است که تنها به یک چیز می اندیشد: بهشت رفتن!
قافلهباجی
که هر روز صبح با آب جوش فرزندان را برای نماز بیدار میکند، گوش حاج حبیب
الله را برای اینکه خط مقدم نرفته، با تبر قطع کردهاست و هر سهشنبهها
روضه برگزار میکند تا شاید یکی از فرزندانش شهید شوند و خودش آمرزیده و
راهی بهشت!
قافلهباجی که عکسهای همه اعضای
خانواده را با روبان سیاه بر در و دیوار خانه نصب کردهاست. هر لحظه منتظر
مرگ فرزندانش است و همه خاطرات خوش از زندگی، آوردن جنازههای جوانان شهر
در دوران جنگ تحمیلی است و اینکه از 200 نفر جوانی که رفتند فقط 20 نفر
برگشتند و حیف دیگر آن دوران نیست تا او برای جوانان کفن بدوزد و...
از
سوی دیگر، پدر خانواده حاج حبیبالله خادمالحسینی که روی دیگری از سکه
قرائت رسمی از دین است، روحیهای کاسبکارانه دارد و همانند قافلهباجی به
دنبال معامله با خداست اما معامله روی زمین. و او تنها به یک چیز
میاندیشد: اینکه امامزاده رونق بگیرد و سازمان حج و زیارت و وزارت ارشاد و
غیره تصدیق کنند که امامزاده شجره نامه دارد تا دوباره اوضاع مالی خانواده
روبراه شود.
در
این میان سیدعلی محمد که برای روضهها پول کمی می گیرد و کبوتر سادهدل
که پدرش او را چل میداند و کمی خل وضع به نظر میآید به همراه جلال الدین؛
قرائت دیگری از دین و دینداری را ارائه می دهند که مبتنی بر بهشت و جهنم،
معاملهگری و کاسبکاری و خشونت نیست اما مبتنی بر فقه و عقل و حل مسئله هم
نیست. در این قرائت شاهزاده امامزاده حسینبنمحمد به عقد و عاقل کاری
ندارد و با دل عاشق کار دارد!!! (برگرفته از دیالوگهای کبوتر به سید محمد)
هر
چند این سه شخصیت همانند حاج حبیبالله و قافلهباجی نماز میخوانند و
پایبند احترام به امامزاده و برگزاری مراسم تعزیه و روضه هستند اما
رفتارشان بیشتر برخاسته از دین به عنوان امری فردی، دلی و فقط اخلاقی است.
در اینجا مواردی مانند روابط بی ضابطه شرعی سید علیمحمد با کبوتر و زندان
رفتن جلال الدین محل تامل است.
مسئله مهم و
کلیدی نمایش همسایهآقا اینست که حتی راویان قرائت اخلاقی و دلی از دین و
دینداری، همانند روایات قرائت خشونت مدار و کاسبکارانه، محکوم به نابودی و
ناکاماند. همانطور که قافلهباجی ناکام میمیرد، جلالالدین نیز از سوی
پلیس کشته میشود و کبوتر نمیتواند به نذرش عمل کند و به سوی آینده
نامعلوم میرود و سید نیز مجبور به ترک آنجاست. در این نمایش همه همسایگان
آقا میمیرند یا به ناکجا میروند و «آقا» که در اینجا نماد و مظهر دین
است برای هیچ یک از همسایگانش، کارکردی اجتماعی ندارد و موثر در حلمسئله
هیچ مسئلهای نیست. گویی، ریشه مسائل همسایگانآقا در مصائب همان همسایگی
است!
عدم
ایجاز، دستکم گرفتن تماشاگر با تکرار موضوعات و مفاهیم، از ریتم افتادن
نمایش با صحنههایی که قابل حذفاند، قوت بازی فریده سپاهمنصور و شهرام
حقیقتدوست، نقش کلیشهای کبوتر اما با بازی قابل قبول رویا میرعلمی، ضعف
بازی مهدی پاکدل و خاطره اسدی، خلاقیت در طراحی صحنه و موسیقی مسایلیاند
که دراین نمایش قابل توجهاند.
نمایش«همسایهآقا»
پس از دهسال، با تغییراتی جزئی در حال اجراست. در چند سال گذشته گروههای
تئاتری مختلفی این نمایش را در تهران واستانهای دیگر اجرا کردهاند و
نمایشنامه نیز چاپ شدهاست. توجه به این اثر در سالهای کمرونقی تئاتر،
موفقیت ملموسی برای حسین کیانی نویسنده و کارگردان نمایش و گروه تئاتری
«چریکه» محسوب میشود.
شاید استقبال
نسبی از نمایش همسایهآقا را بشود در مسائل زیادی ازجمله حضور بازیگران
مشهور و شناخته شده سینما و تلویزیون ریشه یابی کرد اما استقبال مدیر عامل
فارابی احتمالا ناشی از نوعی علاقه مندی به قرائت منتقدانه به دین رسمی در
نظام مقدس اسلامی و ادامه قرائت های اصلاح طلبانه و گرایشات سکولاریسم و
نگرشهای متمایز از دین دانست. آنچه که از دوران اصلاحات کلید خورده است و
متاسفانه هر از گاه در دوران مختلف دوباره آتشش روشن میشود.