عصر دنا_نویسندگان: محمد فدائی و پدرام کاویان
تحلیل درست وقایع امروز بین ایران و آمریکا، نیازمند نگاهی پرحوصله به بالاوپایین روابط دو کشور از 1320 تا 1404 است. این 84 سال میتواند نشان دهد آیندهی تعاملات چه سمت و سویی خواهد داشت.
آمریکا که پس از جنگ جهانی دوم به عنوان یار تعویضی، جایگزین استعمار پیر در غرب آسیا شد تلاش بسیاری کرد تا شاهنشاهی ایران، جزیرهای باثبات برای پیادهسازی نیروها، سیاستها و روشهای او در منطقه باشد. این ثبات به آسانی حاصل نمیشد و ابرازهای نرم و سخت زیادی بکارگیری شد، ازجمله: «اجرای طرحهای همسوسازی مثل اصل چهارم ترومن»، «تربیت نیروی بومی برای تصدی مسئولیتهای کلیدی»، «مشارکت در تشکیل دولتهای همسو (مثل امینی و علم)» و «لابی، تضعیف و کودتا علیه دولتهای غیرهمسو (مصدق)».
مردم ایران از شروع اولین سیاستهای آمریکایی یعنی اصلاحات ارضی تا تبعید مرجعیت و همچنین مصادرهی استقلال ارتش، علیه این سیاستها مبارزه کردند و در این راه شهدای بسیاری تقدیم شد.
آنچه که آمریکا هرگز نمیتواند دربارهی انقلاب اسلامی 1357 بپذیرد، پایان 37 سال برنامهریزی جامع فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیاسی خود در قلب خاورمیانه است که مردم آن را به هم ریختند و دست او را از مدیریت همهجانبهی راهبردیترین پهنهی جهان کوتاه کردند.
نشستن آمریکا پای میزی مذاکرهای که خود ترک کرده پس از مصادرهی اموال ارزی ملت ایران، حفاظت از اموال مسروقهی ملت توسط پهلویها، حملهی طبس، حمایت مالی و نظامی از دشمنان بهخصوص صدام، منافقان، تجزیهطلبان و نتانیاهو، اجرای طرحهای پرهزینهی تهاجم فرهنگی بهوسیلهی رسانههای فارسیزبان و از همه مهمتر، محاصرهی فلجکنندهی اقتصادی 20 ساله (که هر سالش میتوانست بزرگترین قدرتهای اقتصادی را از کرهی جغرافیا محو کند) تأملبرانگیز است.
پرواضح است که ایران برای آمریکا لقمهای گلوگیر و به مراتب قویتر از ویتنام، کوبا، عراق و افغانستان است. اگر این سرزمینها برای آمریکا خطرآفرین بودند، ایران را باید کُشنده دانست. آنچه که آمریکا را به سوی اتخاذ این راهبرد سوق داده، امکانی است که سلاح راهبردی مذاکره در اختیار وی قرار میدهد. سلاحی که بزرگترین تهدید یعنی اتحاد جماهیر شوروی را قبلاً توانست مضمحل کند.
مذاکره با ایجاد بهبودهای ذهنی و غیرواقعی در فضای بازار، بار فشار اقتصادی را کاهش میدهد و به مسئولان این اصل را القا میکند که میتوان کاری نکرد و نتیجههای خوب گرفت.
در این بین اگر با طراحی طرف آمریکایی، بهبودهای مقطعی ناپایدار (مثل برجام) فراهم شود (مثل همین دو هواپیمای ایرباس که سالها در عمان پارک بود و 28 فروردین وارد کشور شد)، افراد بیشتری به این گمانه میپیوندند که آمریکا آمادهی سرازیر کردن دلار به ایران بوده و این نظام سیاسی حاکم است که مانع میشود. در این شرایط مسئولان در این بازی قرار میگیرند که بین دوراهی کاذب «سازش» و «اقتصاد نابسامان» باید یکی را انتخاب کنند.
مذاکره سلاح مخرب آمریکاست که با ایجاد فضای غیرواقعی در جوامع ابتدا سرمایهگذاری را دچار اختلال میکند (چون سرمایهگذار منتظر میماند ببیند قرار است چه نتیجهای حاصل شود)، نوسانات ارزی و قیمتها را به خود گره میزند، انگیزه را در مسئولان برای اصلاحات الزامی از بین میبرد و هزینهی ترک مذاکرات بیفایده را به شدت بالا میبرد (پذیرش هزینهی اجتماعی افزایش ناگهانی قیمتها از عهدهی هر سیاستمداری برنمیآید).
آمریکا از مذاکره به دنبال یارگیری در ایران، تضعیف جبههی ایرانی، ایجاد دلبستگی در بین مسئولان به طرف آمریکایی و آمادهسازی شرایط برای انتقام از ملت است.
انتخاب گزینهی مذاکرهی غیرمستقیم از پیشنهاد دوگانهی ترامپ مبنی بر انتخاب بین جنگ یا مذاکره نیز از آن جهت اهمیت دارد که جمهوری اسلامی به تاریخ نشان دهد که تا آخرین لحظه جنگ را برای در امان نگه داشتن مردم و پرهیز از تبعات مخرب آن، دور نگه داشته است. بااینحال، اصرار دولت به ناتوانی از حل مسائل کلان اقتصادی میتواند به عنوان یک کُنشیار برای تداوم مذاکرات عمل کند.
نباید فراموش کرد شیطان بزرگ هرگز به فکر بهبود وضعیت مردم ایران نخواهد بود و هدفی جز انتقام خفت واردشده به حیثیت خود به واسطهی انقلاب اسلامی 1357 ندارد.
تاریخ هرگز روایت آشتی یا سازش قدرتها نبوده. هرچه در تاریخ است روایت جنگ و چیرگی یا جنگ و شکست بوده. صلحی هم اگر رقم خورده پس از جنگ بوده نه قبل از آن. نباید با تحلیلهای غلط انتظار ایجاد صلحی را داشت که به صورت تمدنی امکان تحقق ندارد. آنهایی که از این صلح رویا میفروشند (سرمایهگذاری 2000 میلیارددلاری آمریکا در ایران) به دنبال نابودی کشورند.