پایگاه خبری تحلیلی عصردنا (Asrdena.ir): وقتی "اخلاق در جامعه" مورد بررسی قرار می گیرد؛ خواه
ناخواه والیبال هم بخشی از همین جامعه به حساب می آید که روزانه هزاران
دختر و پسر نونهال و نوجوان تا رده های بالاتر در آموزشگاه های مختلف یا
باشگاه های فرهنگی (!) – ورزشی سرگرم پرداختن به آن هستند. بی شک هر یک از
این هزاران نوآموز یا بازیکن کم سابقه والیبال تا امروز برای یک بار هم که
شده اسامی سیدمحمد موسوی، امیر غفور، سعید معروف، شهرام محمودی و ... را
شنیده اند و چه بسا رسیدن به جایگاه این افراد از آرزوهای مهم و مؤثر برای
پرداختن به این رشته برای شان باشد.
کدام وزارتخانه باید اخلاق را رواج بدهد؟ متأسفانه
در جامعه کنونی، مسایل اخلاقی ما به تدریج رنگ می بازد و طی همه این سالها
مشخص نشد که فعالیت های مربوط به اصول اخلاقی در اختیار کیست؟ وزارت
ارشاد؟ وزارت ورزش؟ وزارت آموزش و پرورش یا ...؟ با این وضعیت ما گاهی در
کوچه و معابر هم این سقوط اخلاقی را می بینیم. رفتار بخشی از مردم با
یکدیگر طبیعی است که بتواند ورزش را هم تحت الشعاع خودش قرار بدهد. به خوبی
می توان دریافت تنها والیبال نیست که دچار این مسایل اخلاقی است. فوتبال و
برخی از رشته های دیگر که بیشتر مدنظر رسانه ها هستند هم در دایره تلخ مرگ
اخلاق رنگ باخته اند. همین بداخلاقی ها در آن رشته ها هم نمود پیدا می
کند.
سرپرست ها و مربیان هم مقصرندبحث
بعدی بحث حضور افراد است؛ آنهایی که به عنوان سرپرست، مدیر و مربی در کنار
تیم های ملی و باشگاهی ما قرار می گیرند. اینکه یک مربی وقتی در مقابل
سعید معروف که به هر حال یک بازیکن بزرگ است قرار می گیرد، خودش را می
بازد! یا سرپرستی که بلد نیست دو کلمه با بازیکنان حرف بزند. این کوچک فکر
کردن ها سبب شده تا بازیکن سالاری به وضوح در این رشته مشاهده شود. اتفاقی
که به جرأت می توان گفت در هیچ رشته دیگری به این شدت ملموس نیست.
شاید
در فوتبال آن هم در سال های قبل چنین مسایلی را شاهد بودیم ولی امروزه
خیلی به ندرت شاهد تکرارشان هستیم و اگر هم چنین موضوعی بروز کند، با واکنش
شدید رسانه ها، مدیران و سرمربیان تیم ها روبرو می شود. نمونه بارزش هم
خط خوردن رحمتی از تیم ملی بود
که تأثیر بزرگش را در تیم ملی با پایان دوران چندین ساله باند و باند بازی
از دوران سرمربیگری مرحوم دهداری به این سو به وضوح لمس شد.
قهرمان ایران می داند ایران یعنی چه؟در سالهای گذشته کمتر دیده شده با بازیکنان صحبت شود.
کسی
نشسته با آنها حرف بزند تا بدانند در مملکتی زندگی می کنند که هزاران هزار
نفر از امکاناتی محروم شده اند تا آنها اسمی و رسمی درآورند و زندگی
متفاوتی را تجره کنند؟ سرپرستان و مربیان وقتی صرف کرده اند تا به آنها
بگویند در مملکتی زندگی می کنید که کوهپایه نشین هایش هنوز برق ندارند و
شاید هزاران مشکل داشته باشند؟ یا می دانند آن کشاورز زحمتکش مالیاتش را دو
دستی تقدیم دولت می کند که صرف ورزش شود؟ مربیان و سرپرستان ما،
البته نه همه شان بلکه اغلب، مطالعه ای از تاریخ و جغرافیای مملکت خودشان
ندارند تا بدانند که در طول تاریخ چه رشادت هایی در این مملکت شده تا نام
ایران گرامی و مقدس بماند. نمی توانند این مسایل را انتقال بدهند. نتیجه اش
هم این می شود که امروز بازیکن جوان ما که میلیاردها تومان درآمد دارد،
هرگز نمی داند فرهنگ و پیشینه کشورش چه بوده و نماینده چه کشوری است و کجا
زندگی می کند!
تا کی باید حسرت مسی را بخوریم؟بارها
دیده ایم که ورزشکاران بزرگ دنیا به یتیم خانه ها می روند یا مسی می رود
آرزوی یک طفل نونهال افغالی را برآورده می کند اما ما باید حسرت این
رفتارهای انسان دوستانه را بخوریم و می خوریم! یا فردایش آزمون می رود در
روسیه از این کارها انجام می دهد و تأسف می خوریم که چرا در ایران خودمان
شاهد این کارها نیستیم. خبر بدتر این بود که
به
تازگی در یکی شهرهای کشورمان وقتی نوجوانی از یکی از بازیکنان ملی پوش تیم
باشگاهی در شهرش خواسته که به او امضا بدهد، آن بازیکن معروف و شناخته شده
(!)، نوجوان را به عقب هل داده و او را به نرده های محافظ اطراف سالن
کوبیده است. اینها دردآور است.
"می خواهیم برویم المپیک" مساوی شد با "مرگ اخلاق"
اما اینکه چه کاری باید بکنیم خیلی دردآور است چون نمی توان کاری کرد. در 8 سال گذشته همیشه می گفتیم که الان موقع خط خوردن فلان بازیکن و حذف بهمان بازیکن نیست. شعار می خواهیم برویم المپیک(!) به وضوح مرگ اخلاق را برای ما به ارمغان آورد و رفتار درست در این رشته را برباد داد. خب المپیک رفتیم چه شد؟ چه کردیم؟
درست است که نام کشورمان در پهنه جهان آورده شد اما خیلی از کشورها بودند
که حتی قهرمان المپیک شدند ولی امروز اصلا والیبال ندارند و نمونه اش ژاپن
است. مهم این است که ما ماهیت ملی مان را حفظ کنیم و به آن ببالیم. خیلی
مسایل می تواند دست به دست هم بدهند که این معضلات از بین برود. یکی همین
بحث فرهنگی جامعه است. رسانه ملی ما چه اندازه درباره مسایل فرهنگی بحث می کند؟
اینکه بیایند چندتا داستان و حدیث را بازگو کنند تأثیر دارد اما نمی تواند
فرهنگ یک جامعه را متحول کند. ما اگر بیاییم همین کار زیبای مسی را تعمیم
بدهیم و تبدیل کنیم به یک فکر مثبت در جامعه، بهتر از این است تا دعوا و
بزن بزن فلان بازیکن و داور را نشان بدهیم. اینها یکسری مسایل است که به
همت و خواست همه آحاد و ارگان های دولتی و ملی بستگی دارد.
چرا ولاسکو از ایران رفت؟
نکته
جالبی درباره جدایی ولاسکو از تیم ملی والیبال ما نهفته که شاید کمتر کسی
به آن توجه کرده باشد. چه شد او از ایران رفت؟ همه گفتند که ولاسکو به دعوت
رییس جمهور کشورش خواست تا برود. اما او که با ما قرارداد داشت. ولاسکو
30 سال هم در ایتالیا مربیگری کرده و 8 بار قهرمان لیگ جهانی شده است.
چطور طی آن سی سال رییس جمهورشان او را نخواسته و همان زمان که به ایران
آمد، رییس جمهورشان خواست تا برگردد؟
یکی
از دلایلی که باعث شد ولاسکو از ایران برود همین مسایل حاشیه ای بود اما
متأسفانه کسی این موضوع را بررسی نکرد. چه بخواهیم و چه نخواهیم، لحظات
شادی را با والیبال ایران تجربه کردیم؛ اما به نظر می رسد شاهد سقوط فنی
این رشته نیز هستیم. والیبال ایران که با مدیریت داورزنی، اخلاق را باخته و
به نمودی از بازیکن سالاری و بی نظمی تبدیل شده، امروز از منظر فنی نیز رو
به سقوط است. به نظر می رسد، باید اذعان داشت که این رشته به پایان خط
رسیده ...