آقای تاجگردون!
سخن را اگر نگه نداری، زبانت تو را فرو افکند، نه دشمن را. تو نماینده مردمی، نه خدایگان ایشان. مرد چون به پشتوانهی رأی مردم بر مسند نشیند، باید بیش از پیش حرمت همان مردم نگاه دارد، نه آنکه چون به قدرت رسید، از پاسخگویی سر باز زند و تهدید در دهان گیرد.
در سخنانی که از شما برآمد، گفتی: «شما هیچ کاری با من نمیتوانید بکنید، من نمایندهام.»
این کلام، بیش از آنکه نشان از قدرت باشد، بوی غرور میدهد. و غرور، پلهی لغزش است. آنکه خود را پاسخگو نداند، از مردم بریده و از خدا نیز غافل مانده.
پیر دانایی میگفت:
«چون به پای نردبان رسیدی، بنگر که چگونه بالا میروی؛ که اگر افتادی، استخوانت خرد نشود.»
یاد دارم در جوانی، صاحبمنصبی را دیدم که چون بر کرسی نشست، زبان تند کرد و گوش بر نقد نبست. عاقبت، همان زبان او را به زیر کشید و حرمتش بر باد شد. پس تو نیز حرمت آن مقام نگاه دار، که اگر نگاه نداشتی، مردم نخواهند داشت.
در دستگاه جمهوری اسلامی، که بنیادش بر رأی مردم و احکام خداست، آنکه بر کرسی نمایندگی مینشیند، باید خود را خدمتگزار بداند، نه صاحباختیار مطلق. این که کسی گوید «شما هیچ کاری با من نمیتوانید بکنید»، نشان آن دارد که یا راه سیاست گم کرده، یا خوی بندگی مردم را از یاد برده است. این پند را باور کن، هر کس از پاسخگویی بگریزد، دیر یا زود رسوا شود. مرد را از کلامش شناسند، چنانکه در قدیم گفتند: «سخنچین را زبان، قاتل اوست.»
و اما آنجا که گفتی: «حتی علی هم نتوانست عدالت را اجرا کند»،
آقای تاجگردون، انصاف ده! آیا این سخن از سر تأمل است یا توجیه؟
اگر مقصودت دشواری راه عدالت بود، باید با ادب و احترام میگفتی، نه با لحنی که حرمت نام مولا را بریزد.
مرد اگر خطا کند، بر گردن خود نهد، نه آنکه نام پاکان را سپر کند.
در مذهب ما، نام امیرالمؤمنین (ع) تنها یک واژه نیست، میراثی است از صدق و حق. نگفتی «امام علی»، نگفتی «علی علیهالسلام»، بلکه تنها «علی» گفتی، چنانکه گویی همردیف توست. این نه رسم انصاف است و نه آیین ادب.
بزرگی میگفت: «سخن از علی (ع) گفتن، خود آزمونی است؛ یا سرافراز شوی یا رسوا.»
آنچه بیش از همه دلسوزان دین را آزرد، آن سخن ناسنجیده ات بود که گفتی: «حتی علی هم نتوانست عدالت را اجرا کند.» یاد نام علی (ع) بردن، خود عبادت است، اما قیاس ناکارآمدی خویش با او، نه تنها جهل است، که جسارت است. علی (ع) را با این زبان نشناختند؛ او را با شمشیر عدالت و اشک شبانگاهیاش شناختند. آیا شایسته است نام کسی را ببری که نماز شبش ترک نمیشد و نان خشکش، تنها قوت روز بود، آنگاه با زبان تهدید و طعنه، خویش را در مقام او بنشانی؟
آنگاه که گفتی: «اگر بخواهید این کارها را ادامه دهید، ولتان میکنم»،
آیا این کلام در شأن نماینده ملت است؟
مرد بزرگ، در تنگی، پناه میدهد؛ نه آنکه دست رها کند و پشت کند. تهدید مردم، نشانهی ناتوانی است، نه قدرت.
به یاد آر که این مسند، از مردم است و برای مردم. نه ملک پدر توست و نه متاع بازار. آنکه به تهدید زبان میگشاید، گویی طاقت خدمت ندارد.
آقای تاجگردون! مرز دین، اخلاق و قدرت را نگاه دار
سخن تو دیگر از لغزش گذشته، بوی بحران میدهد. اگر امروز تو چنین بیپروا زبان میگشایی، فردا دیگران چه کنند؟ مرز میان حرمت و قدرت اگر شکسته شود، باز ساختنش دشوار است.
بدان که مردم از مسئولان، صداقت میخواهند و ادب، نه فخر و خشم.
آزردهکردن مردم و بیحرمتی به مقدسات، نه سیاست است و نه هوشمندی، که نشانهی گمکردن راه است.
آقای تاجگردون!
اگر گوش نصیحت داری، این کلمات را بشنو. من دشمن تو نیستم، که مردی دانا را با دشنام نیازی نیست؛ با پند بس است. و اگر خاموشی من را خواستی، بدان:
«پند اگر به کار نیاید، درد به کار آید؛ اما آن زمان، درمان دشوار گردد.»
پس پیش از آنکه دیر شود، زبان به ادب مزین کن و حرمت مردم و دین نگه دار، که راه نمایندگی از میان صداقت و فروتنی میگذرد، نه از تهدید و خودبینی.
محص را نزن خدا میزندش