کد خبر: ۳۱۰۶۸
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:۰۰:۳۷ - ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۴

سجده بر میز: مذهب عصر فرومایگان

عصر دنا: دلم می‌خواهد بگویم که باید کاری کرد. ولی این “باید” سال‌هاست که روی لب‌ها پوسیده. نظارت؟ رسانه؟ نخبه؟ واژه‌هایی‌اند شبیه کبریت نم‌کشیده. نه روشن می‌شوند، نه گرمی می‌دهند. شاید اصلاً هیچ‌وقت زنده نبوده‌اند. حالا دیگر هر میز، قبری‌ست با یک نام حک شده: فلانی، مدیر سابق، مرده‌ی زنده.
پایگاه خبری تحلیلی عصردنا (Asrdena.ir):

نمی‌دانم چرا، ولی گاهی که از پشت پنجره اداره به رنگ خاکستری شهر زل می‌زنم، حس می‌کنم جهان مدتی‌ست که از ریخت افتاده. مثل جسدی که رویش پارچه‌ای انداخته‌اند تا بوی گندش فضا را نیالاید. این‌جا، در این اقلیم چرک‌خورده، چیزی به اسم مدیریت دیگر معنا ندارد. بیشتر شبیه صحنه‌ای‌ست از تئاتری بی‌تماشاچی، جایی که بازیگرانِ زهواردررفته نقش آدم‌های باوقار را بازی می‌کنند، ولی از لابه‌لای لبخندهایشان، دندان‌های سیاه طمع بیرون زده.

سال‌هاست که هر صبح، صدای کشیده شدن کفش‌های واکس زده شان را در راهروها می‌شنوم. می‌دوند، همیشه در حال دویدن‌اند. نه به‌سوی حقیقت، نه به‌سوی خدمت، بلکه به‌سوی صندلی‌هایی که بیشتر از آن‌که تکیه‌گاه باشند، تخته‌سنگ‌های قبر اندیشه‌اند. و در هر سلامی که نثار مقامی می‌شود، می‌شود صدای فروریختن اندکی از کرامت انسانی را شنید. مثل صدای شکستگی استخوان در تاریکیِ اتاقی بی‌پنجره.

در پستوی اداره، مدیرنماهایی را دیده‌ام که شب‌ها روی پله‌ها می‌خوابند؛ فقط برای آن‌که شاید صبح، پیش از دیگران چشم یکی از آقایان را بگیرند. پیامک‌هایی که با واژه‌هایی از جنس لزجِ تملق و تمنا پر شده‌اند، از تلفن‌هایشان بیرون می‌ریزند؛ مثل زالوهایی که به سمت خون گرم می‌روند. در اتاق‌های دربسته، رازهایی گفته می‌شود که آدم را به یاد زمزمه‌های یک کاهن در معبدی تباه‌شده می‌اندازد.

آیا آنان نمی‌دانند که در نگاه مردم، این رفتارها از هر جنایتی رسواتر است؟ نه، می‌دانند. ولی مرده‌ای که برای بوییدن گل زنده نمی‌شود. اینان خود را فروخته‌اند، به قیمتی که حتی شیطان هم شرمش می‌آید. مسخ‌شدگان‌اند، روح‌های گم‌شده در برهوتی از آرزوهای گندیده.

و آن‌هایی که دم از اصول یا اصلاح می‌زنند، در واقع ماسکی بر چهره پوسیده خویش زده‌اند. واژه‌ها برایشان حکم تریاک را دارند؛ مسکن‌هایی برای ساکت کردن وجدان‌هایی که از فرط تکرار، دیگر ناله هم نمی‌کنند. از کلمات "خدمت" و "تعهد"، نردبانی ساخته‌اند که پله‌هایش از استخوان همکاران قبلی‌شان چیده شده. اما هرچه بالا می‌روند، چهره‌شان از انسان بیشتر فاصله می‌گیرد. و مردم، مردمی که دیگر با هیچ چیز شگفت‌زده نمی‌شوند، تنها از پشت شیشه‌های شکسته، این مضحکه را تماشا می‌کنند و در دلشان می‌خندند. نه از شادی، از تأسف.

دلم می‌خواهد بگویم که باید کاری کرد. ولی این “باید” سال‌هاست که روی لب‌ها پوسیده. نظارت؟ رسانه؟ نخبه؟ واژه‌هایی‌اند شبیه کبریت نم‌کشیده. نه روشن می‌شوند، نه گرمی می‌دهند. شاید اصلاً هیچ‌وقت زنده نبوده‌اند. حالا دیگر هر میز، قبری‌ست با یک نام حک شده: فلانی، مدیر سابق، مرده‌ی زنده.

در خواب‌هایم، مردی را می‌بینم که با کفش‌های سوراخ، به‌سوی میزی لرزان می‌دود. هرچه نزدیک‌تر می‌شود، صورتش محو می‌شود، بدل می‌شود به آیینه‌ای که در آن خودم را می‌بینم. شاید این تصویر همه ماست. قربانیانی که خیال می‌کنند فاتح‌اند.

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
گزارش خطا
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۲:۰۱ - ۱۴۰۴/۰۲/۱۳
عالی نوشته ای
ارسال نظر
*عصر دنا ، معتقد به آزادی بیان و لزوم نظارت مردم بر عملکرد مسئولان است؛ لذا انتشار حداکثری نظرات کاربران روش ماست. پیشاپیش از تحمل مسئولان امر تشکر می کنیم.
*طبیعی است، نظراتي كه در نگارش آنها، موازین قانونی، شرعی و اخلاقی رعایت نشده باشد، یا به اختلاف افكني‌هاي‌ قومي پرداخته شده باشد منتشر نخواهد شد. خواهشمندیم در هنگام نام بردن از اشخاص به موازین حقوقی و شرعی آن توجه داشته باشید.
*چنانچه با نظری برخورد کردید که در انتشار آن دقت کافی به عمل نیامده، ما را مطلع کنید.
*اگر قصد پاسخ گویی به نظر کاربری را دارید در بالای کادر مخصوص همان نظر، بر روی کلمه پاسخ کلیک کنید.
پر بحث ترین
آخرین اخبار