پایگاه خبری تحلیلی عصردنا (Asrdena.ir): روزي روزگاري مردم ايران بر ديو زمان خود تاختند و تمام كاخ و حكومتش را به
زير كشيدند تا مشخص شود سرزمين حماسه و ايثار جايي براي ديوصفتان نيست. با
خروج شاه ديوصفت، فرشته در تبعيد پاي در كشور گذاشت تا منادي بخش آزادي،
استقلال و جمهوري اسلامي باشد. جمهوري كه با استفبال بي نظير مردم روبه رو
شد و پايه هاي پيشرفت و آباداني و آزادي از بند حاكمان مستبد براي كل
مستضعفان جهان شد. در حاليكه براي سال هاي نخست انقلاب غرب و شرق برعليه
انقلاب و ايران هر آنچه سياست خصومت آميز در قالب جنگ و تحريم و محدوديت
بود، عملي كردند و با مقاومت مردم رو به رو شدند، ولي در سال هاي بعد برخي
دچار نسيان شدند و از ياد بردند كه استبكار به چيزي جزء ريشه كن كردن نظام
اسلامي رضايت نمي دهد.
پس از شكست غرب در تسليم ايران، اميد آنها به كساني بود كه در مناصب مهم
حكومتي مشغول به كارند و تنها راه پيشرفت و توسعه را كنار گذاشتن ارزش ها و
آرمان هاي انقلاب و عادي سازي روابط با مهد استكبار يعني آمريكا دانستند.
اين رويكرد از دهه دوم انقلاب به تدريج در ميان سياستمداران نفوذ كرد و به
تدريج در دهه سوم چنان پررنگ شد كه به شعار دولت ها و نامزدهاي انتخاباتي
براي كسب راي تبديل شد.
دولت هاشمي رفسنجاني، عادي سازي روابط با غرب و با محوريت كشورهاي اروپايي
را آغاز كرد و نيم نگاهي نيز به نرم شدن آمريكا براي شروع روابط داشت ولي
اين آرزو به دولت اصلاحات رسيد و هرآنچه نرمش نشان داد، زياده خواهي هاي
واشنگتن افزون گشت و خصومتش را در قالب تهديد به جنگ و تحريم بيشتر كرد.
اما اين پايان كار نبود و شيخ قصه ما كه سال هاي سال در كارنامه اش مبارزات
انقلابي و حضور در جنگ داشت، به ناگهان وارد ميدان مبارزات انتخاباتي شد و
آدرس خانه كدخدا را براي حل مشكلات و معضلات اقتصادي و هسته اي داد. دلبري
كه در زمان باراك حسين اوباما روياي برقراري روابط با ايران را براي غرب
گرايان زنده كرده بود ولي بدترين سيستم تحريمي و اجماع بين المللي را عليه
ملت و مردم ايران در سال هاي حضورش به بار آورد.
شيخ حسن روحاني وقتي به قدرت رسيد، زنده كردن اميد مردم را در تدبير عادي
سازي روابط با آمريكا ديد و براي رسيدن به دلبر هرآنچه كه توانست كرد. براي
اولين بار پس از انقلاب وزير خارجه ايران با همتاي آمريكايش دست داد و بر
سر يك ميز نشست و شيخ حسن نيز مكالمه اي نيم ساعته با اوباما داشت.
همه چيز به خيالشان خوب پيش مي رود و دلبران دست خود را به سمت دولتمردان
ايراني دراز كرده اند. اما در پي خنده هاي شيطنت آميز دلبر، خدعه ها و
نيرنگ هايي وجود داشت تا ايران را در چاهي به نام برجام ها بياندازند و يك
به يك انقلاب و جمهوري اسلامي را از قدرت و اقتدارش تهي سازند.
هرچند با كش و قوس هاي فراوان برجام هسته اي نصيب ايران شد و محدوديت هايي
براي تعليق تحريم ها بر صنعت هسته اي تحميل شد اما برجام دلبران، آفتاب
تابان تدبير و اميدي به جزء سراب نبود.شيخ حسن روحاني به آروزي ديرينه اش
براي رسيدن به دلبر رسيد ولي دلبر آن چيزي نبود كه فكرش را مي كرد و زير
دستكش مخملينش، پنجه آهني براي فرو كردن در قلب كشور قرار داشت.
حال پس از 4 سال از سكانداري روحاني ثابت شد كه رويكردش براي پيشرفت و
توسعه مدنظرشان كارساز نشد و بحراني را در اقتصاد و معيشت مردم ايران به
بار آورده كه هزاران مرد ميدان مي خواهد براي خروج از اين بحران. سياست
دولت در همان شروع كارش شكست خورد و ريل گذاري اشتباه دولتمردان بيكاري و
كوچك شدن سفرها را به دنبال داشته است. داستان شيخ و دلبر سرانجام خوشي
نداشت و دود جادو و جنبل هاي آمريكايي ها به چشم مردم ايران رفت.