خبرانلاین: حمید داوودآبادی یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس، میخواهد کمی از بدیِ شهدا بگوید! او گله میکند: «بعضی از شهدا یک مقداری بد بودند؛ بعضیهایشان هم شاید بیشتر. مثلاً آنهایی که به کسی اجازه نمیدادند مزاحم خلوتشان با خدا بشود.
بنابر روایت فارس، شما بگویید، چه کار باید میکردیم؟ وقتی خودمان از لحاظ معنوی پایمان لنگ بود، حق نداشتیم به این و آن آویزان شویم؟ مگر میشد کسی را دید که هرشب سیمش را به خدا وصل میکند، ولی طرفش نرفت؟
چه قدر بعضی از این شهدا بد بودند! دوست داشتند تنها بروند. دوست داشتند کسی از حال و هوایشان سر درنیاورد. انگاری اگر ما هم بغلشان نمازشب میخواندیم، ملائکه آنها را نمیدیدند.
شوخی کردم. شاید فکر میکردند، نه اصلاً حق داشتند که حضور ما خلوتشان را به هم میزد. عیبی ندارد. خدا که از آنها راضی شد، ما کی هستیم که طلبکار باشیم؟
اینها که چیزی نیست! بعضیهایشان خیلی خیلی بد بودند. اصلاً نمیگذاشتند یک کلمه جلویشان حرفی بزنی. خیلی خشک بودند. اصلاً نمیشد جلویشان زبان بازکنی.
نه! حالگیری مستقیم که نمیکردند. خداییش اول خیلی مؤدب میگفتند: «برادر. لطفاً غیبت نکن.»
اگر گوش نمیدادیم، آرام بلند میشد و از اتاق میرفت بیرون.
آهان! شاهد موثّق، همین شهید علیاصغر صفرخانی فرمانده گردان شهادت. اصلاً این جور آدمها را تحویل نمیگرفت. چه طور؟ مثلاً یکی از فرماندهان گروهان گفت: «به برادر صفرخانی گفتم: «بعدازظهر نبودی. جمع بودیم و کلی خندیدیم.»
تبسمی کرد و گفت: «توی اتاق خوابیده بودم.»
گفتم: «چرا خوابیدی؟ میآمدی در جمع ما.»
گفت: «حالا فکر کن منم آمده بودم و چند قهقه میزدم و چندتایی هم غیبت میکردم. این بهتر بود یا این که رفتم خوابیدم؟»
حالا دیدی بعضی شهدا چه قدر بد بودند! تازه اینها که چیزی نیست. بعداً بیشتر از این از بدیشان تعریف میکنم.
بیخودی اخمهایت را درهم نبر. بیخودی رو تُرش نکن. چی میگویی پشت سر مُرده غیبت نکن؟ کی گفته آنها مردهاند؟ خودشان حیّ و حاضرند و تازه، آدم زنده وکیل و وصی نمیخواهد.
اگر قرار باشد جلوی رویشان غیبت کنیم، حالمان را میگیرند.
شوخی کردم!»منبع: کتاب «تبسمهای جبهه» به قلم حمید داوودآبادی