عصردنا- موسوینژاد:در هفتههای اخیر، مرگ یک دختر در تهران سبب آشوبهایی در ایران شده است. این سنگ بنای تئوری آشوب است که میگوید رخدادهای کوچک میتوانند به بحرانهای بزرگ ختم شوند. آشوبهای پس از مرگ این دختر باعث شد گروههای مختلف سیاسی و بویژه کمپین براندازها دوباره فعال شوند و نقشههایی برای پسا جمهوری اسلامی ترسیم کنند.
اما آنچه ناظران، چه موافق آشوب چه مخالف آن، در پیش روی خود میبینند مسلماً بدتر از اکنون است. طراحان آشوب سعی کردند با تمرکز بر رسانههای بیگانه و شبکههای مجازی و همراه کردن نوجوانان، جمهوری اسلامی را به گوشه رینگ هل دهند. اعتراضهای برخی در گوشه و کنار خیلی زود به صحنههای رعبآوری تبدیل شد که سوریه و عراق را در چشم هر بینندهای زنده میکند.
این وضعیت باعث تجدید نظر بسیاری از افراد در حمایت از اعتراضهایی شد که امکان سوءاستفاده از آن وجود دارد. استراتژی تیم آشوب که اخیراً در ایران به مرحله اجرا گذاشته شده، از چشم عموم پنهان نگه داشته شده است. البته با توجه به بازیگران آشوب، اهداف و ماهیت ابزارهای آن، پنهان کردن آن دور از انتظار نیست. اگرچه استراتژی تیم آشوب، جهتهای اصلی شورش و در نتیجه نظام سیاسی آینده را مشخص میکند، اما احتمالاً بسیاری از سربازان پیاده آنان در کف خیابانها، به جز نگاهی ساده لوحانه، خود را درگیر آینده ایران فردا نکردهاند.
به نظر نمیرسد هیچ سرباز پیاده کف خیابان، از این استراتژی و اهداف آن اطلاعی داشته باشند. در واقع این استراتژی میتواند تنها حاصل تلاشهای چهار مامور سازمانهای جاسوسی غربی باشد که آن را برای رؤسای چند گروه تروریستی و بدنام فرستادهاند. همچنین مشخصاً بر خلاف جنبشهای اصیل، جلسهای در این رابطه برگزار نکردهاند تا نظرات متفاوت به بحث و بررسی گذاشته شود و اختلافات داخلی احتمالی از بین برود وگذاری مطمئن به آیندهای مطلوب را برنامهریزی کنند.
در استراتژی جنبشهای اجتماعی، نقش اهداف و ابزار بسیار پررنگ است؛ از آن به عنوان معیاری یاد میشود که باید داخل استراتژی گنجانده شود، اما در آشوبهای اخیر که آشوبگران ضد وطن بر آن غالب هستند یک تیم آشوبگر قوی تضمین میکند که سیاستمداران پشت جنبش بتوانند از موضع قدرت، به کارها رسیدگی کنند. پیام مرکزی استراتژی آشوبهای پاییز ۱۴۰۱ را میتوان به این صورت خلاصه کرد: "ویران کنید، تا میتوانید ویران کنید". این آشوب با کمک نیروهایی در کف خیابان به اجرا گذاشته شد.
هم اکنون طیفهای متعددی از این آشوبها حمایت میکنند که همگی آنها در ایران، بویژه برای نسلهای مسنتر، بدنام هستند، فرقه رجوی که بدنامترین آنهاست، گروههای تجزیه طلب که خواهان ایرانی ضعیف و تکه تکه هستند، خاندان پهلوی که خیانتهایی از جمله جدایی بحرین از ایران را در کارنامه دارند، رسانههای بیگانه که سخنگوی دولتهایی هستند که ایران ۱۰۰ سال تحت تملکشان بود و اکنون از آن بیرون رانده شدهاند، سلبریتیهای بیسواد که ممکن است به هر سویی کشانده شوند و چند طیف از همین قماش. در مقابل آنان کسانیایستادهاند که بیشترین خون را برای دفاع از ایران دادهاند، جانبازی آنان برای ایران، هیچ تردیدی برای میهن دوستی آنان نگذاشته است، بخش عمده انان، کسانی هستند که ایران را از یک کشور ضعیف و توسری خور به قدرتی منطقهای تبدیل کردهاند که ترس در دل دشمنانش میکارد و دولتها و حکومتها در غرب آسیا با اشارهاش میآیند و میروند.
هر کسی که معتقد است ایران امروز میتواند با دشمنانش به آینده روشنی برسد، یا حافظه درستی ندارد، یا تاریخ را به درستی مطالعه نکرده است یا اصلاً نمیداند آینده روشن چگونه بدست میآید. این طرز نگاه قطعاً دورنمای کوچکی را نشان داده و برای ایران دستاوردی در سالهای آینده به همراه نخواهد داشت. پرسش مهمی که در هر دوره حساس از جمله دوره کنونی برای بسیاری از انسانهای وطن دوست پیش میآید این است که کدام سو بایستیم؟ باید ببینم کنار چه کسیایستادهایم. آیا کنار دوستایستادهایم یا دشمن. انتخاب با خود ماست.
اگر گمان میکنیمایستادن در کنار تعدادی تروریست بیوطن مانند مریم رجوی، کومله دمکرات، ریگی تروریست، بیبی سی خبیث و …، و سنگ پرتاب کردن به سمت کوه، کاری درست و منطقی است ادامه دهیم و اگر باور داریم که در کنار اردوگاه رقیب که نیم قرن است جان دادن برای وطن خود را برگزیدهاند کار صحیحتری است این را انتخاب کنیم. اما باید بدانیم سنگ پرتاب کردن به سمت کوه، بیهوده است.
-------------------------------------------------
موسوی نژاد - دکترای علوم سیاسی (جامعهشناسی سیاسی)
نویسنده مقالات متعدد در زمینه تئوری آشوب