در آمریکا نیز همین کارویژه برای رسانهها قابلتصور است؛ با این تفاوت که تأثیرگذاری رسانهها در انتخابات آمریکا متفاوت از کشورهای دیگر و تابع شرایط خاص این کشور است. لذا برای درک جایگاه رسانهها در انتخابات آمریکا و نقدهایی که نسبت به آن وجود دارد، ابتدا ماهیت رسانهها را مطرح میکنیم، سپس ماهیت رسانهها در آمریکا مورد بررسی قرار میگیرد و سرانجام بر مبنای بخشهای ابتدایی نقدهایی که نسبت به حضور رسانهها در انتخابات آمریکا وجود دارد، مورد بررسی قرار خواهیم داد.
نقش رسانه در سیاست
برای بخش اول، باید این موضوع را مطرح کرد که نهتنها در آمریکا، بلکه در همه کشورهای جهان رسانه فقط بهعنوان یک انعکاسدهنده بیقصد و نیت عمل نمینماید؛ بلکه رسانه، خود در پیام دخالت میکند و معنای خاص خود را به پیام میدهد. در حقیقت از دید علمای علم ارتباطات، رسانه در واقع حقیقت را بازنمایی میکند؛ حقیقتی که در بسیاری از موارد با حقیقت اصلی متفاوت است. از این دیدگاه، رسانه بسته به وابستگی مالی، عقیدتی و اجتماعی که دارد حقایق متفاوتی را مورد بازنمایی قرار میدهد. با این تفاسیر، زمانی که سخن از نقش رسانه در انتخابات آمریکا میشود، منظور فقط وسیلهای که خبررسانی یا افراد را سرگرم میکند نیست؛ بلکه با پدیدهای مواجه خواهیم بود که خود به ایجاد معنا از طرق مختلف میپردازد.
دومین مسئلهای که در مورد رسانه میتوان به آن اشاره کرد، این مسئله است که افرادی که آن را کنترل میکنند در واقع فرمان جهتگیری آن را بهدست دارند. در این خصوص میتوان بیان نمود که رسانه تحت تأثیر مدیران یا صاحبان خود میتوان جهتگیریهای خاصی را درون خود بگنجاند. از این دیدگاه، رسانه بیطرف نیست بلکه همواره بر اساس مصالح مدیران و صاحبان آن میتواند جهتگیریهای مختلفی را تجربه کند.
سومین مسئله در رسانه یا کلمه Media، گسترده بودن حوزه آن است. در واقع برخلاف نظر بسیاری از افراد، مدیا در برگیرنده گستره عظیمی از رسانههای تصویری نظیر تلویزیونی، ویدئویی یا صوتی نظیر رادیو یا مکتوب نظیر روزنامه یا حتی مجازی مانند اینترنت است. بنابراین، رسانه کلیتی است که شامل هرگونه ابزار برای انتقال پیام میشود.
مسئله چهارم، به این موضوع برمیگردد که رسانهها درون چارچوب سیاسی و خط قرمزهای هر نظامی فعالیت میکنند. از این دیدگاه میتوان برداشت نمود که تمام رسانههایی که در آمریکا یا هر کشور دیگری فعالیت میکنند، بر اساس استانداردهای آن نظام سیاسی فعالیت مینمایند و مورد تأیید آن کشور هستند و منتقد بودن آنها مسئله فرعی و درونی نظام بوده و هست.
جایگاه رسانه در آمریکا
با توجه به توضیحات مطروحشده در مورد کلیت رسانه، خاصیت رسانهها در ایالاتمتحده از منظر واقعبینانهتری قابل تصویرسازی میشود. از این دیدگاه، رسانهها در چارچوب سیستم اقتصادی و سیاسی آمریکا در حال فعالیت هستند. از لحاظ اقتصادی، مالکیت خصوصی تقریباً در همه رسانههای آمریکا بهجز چند مورد خاص بهچشم میخورد و از لحاظ سیاسی نیز ملتزم بودن به ارزشهای بنیادی آمریکایی محدوده عملکرد اصلی این رسانه است. ولی چند مورد خاص در رسانههای مذکور در آمریکا وجود دارد که ماهیت این رسانهها را بهنوعی متفاوت از بقیه کشورها میکند.
اولین مسئله، انحصاری شدن این رسانههاست. در واقع ماهیت سرمایهداری کشور آمریکا در صنایع مختلف موجب ایجاد انحصاری بسیار قدرتمند شده است. اکنون در آمریکا شش شرکت بزرگ رسانهای انحصار رسانه را در دست گرفته و از آزادی رسانه و بیان جز نامی باقی نگذاشتهاند. کمپانیهای ان.بی.سی یونیورسال (NBC Universal) ، کمپانی والت دیزنی (Walt Disney) ، کمپانی نیوز کورپورشین (News Corporation) ، کمپانی تایم وارنر (Time Warner) ، کمپانی ویاکام و کمپانس سی.بی.اس (CBS)، در واقع کمپانیهای مذکور انحصار رسانه با تمام فراگیری و وسعتی که ذکر شد را در داخل آمریکا در اختیار دارند علاوه شرکتهای نامبرده شده سه شرکت بزرگ یاهو، با درآمد ۱/۴۰ میلیارد دلار (تا سال ۲۰۰۶)، گوگل با ۶/۱۵۴ میلیارد دلار (تا سال ۲۰۰۶) و مایکروسافت با درآمد ۸/۳۰۶ میلیارد دلار (تا سال ۲۰۰۶) شرکتهایی بودهاند که انحصار رسانههای اینترنتی را بهدست گرفتهاند. همانطور که بیان شد، این کمپانیها خصوصی هستند و بنابر نظر مالکین آنها اقدام به پخش برنامههای موردنظر خود مینمایند.
دومین مسئله پیرامون رسانه در آمریکا، توان دستکاری اذهان مردم آمریکا توسط آنهاست. از این دیدگاه، مردم آمریکا بیشترین زمان خود را در ارتباط با رسانه میگذرانند و از اینجهت، بسیار تحت تأثیر رسانه قرار دارند. این تأثیرگذاری عمیق رسانه در آمریکا حتی از دید بسیاری از جامعهشناسان نظیر پاتنام موجب فروپاشی جامعه آمریکا و به ورطه فردگرایی افتادن آن میشود. بنابراین، رسانه توانایی بسیار بالایی برای تغییر ذهنیتها در آمریکا دارد.
سومین خصوصیت رسانهها در آمریکا عبارت است از وابستگی یا تمایل آنها به یکی از دو حزب اصلی آمریکا. در واقع هر رسانه بر اساس منافع اقتصادی و مخاطبین خود تمایل دارد تا بهسوی یکی از احزاب دوگانه در آمریکا وارد میدان سیاست شود. از این دید، در چارچوب فضای دوحزبی در ایالاتمتحدهآمریکا این مسئله که رسانه گرایش سیاسی خاصی داشته باشد، طبیعی است. چرا که بنابر اصول ذکر شده همه رسانهها گرایشهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خاص خود را دارند و بیطرف نیستند.
چهارمین خصوصیتی که رسانههای آمریکایی دارند، عبارت است از این مسئله که با سایر انحصارهای نظامی و اقتصادی درهمتنیده هستند. در واقع، مدیران این رسانهها اکثراً جزئی از انحصارهای سیاسی، اقتصادی و یا نظامی نیز محسوب میشوند.
نتایج پژوهشی که بعد از جنگ عراق در آمریکا در سال ۲۰۰۴ انجام گرفت، آشکار ساخت از میان ۳۱۹ منبع خبری تلویزیونی که حوادث جنگ عراق را پوشش میدادند، ۲۴۴ منبع (یعنی ۷۶ درصد) آنها توسط مقامات نظامی وقت یا سابق آمریکا اداره میشدند. بنابراین رسانهها در آمریکا با خصوصیاتی که ذکر شد شناخته میشوند. ورود رسانهها در انتخابات، یکی از اصلیترین محورهای نقد منتقدین از دموکراسی در آمریکا است، که بدان پرداخته خواهد شد.
رسانههای آمریکایی و انتخابات
نقد اولی که به حضور رسانهها در انتخابات آمریکا وارد میشود، به موضوع انحصار است. رسانهها در آمریکا همانطور که ذکر شد انحصاری هستند؛ لذا ارزشها و دیدگاههای خاصی برای مردم تعریف میکنند و انتخابات نیز بر اساس آن ارزشهای خاص بنا میشود. روند اطلاعیابی مردم از کاندیداها و برنامههای آنها بر اساس آمار خود آمریکاییها، 99 درصد از طریق رسانههاست. بنابراین رسانهها نقش بسیار تعیینکنندهای در شناخت افراد از کاندیداها دارند. این در حالی است که مردم آمریکا از مجاری بسیار کمتری و با تنوع بسیار پایینتری به اطلاعات دسترسی دارند.
بر اساس یک نظرسنجی که دانشگاه هاروارد آمریکا در این خصوص انجام داده، 82 درصد از پاسخدهندگان به سؤالات نظرسنجی معتقد بودهاند که رسانه بهمیزان زیادی در خصوص کسی که در انتخابات برگزیده میشود، تأثیر دارد و نحوه پوشش اخبار از سوی رسانهها و اینکه مثبت باشد یا نه، در انتخاب مردم تأثیر دارد. 42 درصد از پاسخدهندگان، پوشش منفی رسانهای را عامل اصلی تغییر نظر خود به کاندیداها معرفی کردهاند.
دومین نقد، به این ایده اشاره دارد که رسانهها از نشان دادن واقعیتهای مهم و اصلی فاصله میگیرند. حدود 89 درصد مردم معتقدند که رسانهها در بازنمایی اخبار مربوط به انتخابات، بر موضوعات بیاساس و بیاهمیت تکیه میکنند. برای مثال، در انتخابات سال 2000 سخنان خود کاندیداها تنها 12 درصد از تمام آنچیزی بود که در شبکههای آمریکایی به نمایش درآمد. بر این اساس، حدود 74 درصد از برنامههای انتخاباتی با سخنان مجری تلویزیون پر شده است.
در این نقد، مسئله آگاهیبخشی مطرح است؛ بدیهی است که رسانهها برای انتخابات ریاستجمهوری کشوری مانند آمریکا باید ضمن معرفی کاندیداها به ارائه تصمیمی واضح و مشخص از شخصیت نماینده و برنامههای او بپردازد. با آماری که از نظرسنجی مزبور استخراج شده است، این بنیادیترین وظیفه و هدف رسانهها در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا یا دیده نشده است و یا کم بدان پرداخته شده است و در عوض، اصول زندگی مصرفی آمریکا بیشتر در کانون توجه رسانهها بوده و در برنامههایشان در خلال انتخابات بدان پرداخته شده است.
در تأیید آنچه بیان شد، میتوان به پوشش 80 درصدی مسائل غیر مرتبط در ایالت پنسیلوانیا اشاره کرد. بر اساس این نظرسنجی، مسائل اصلی مردم نظیر مالیات، سلامت اجتماعی و... از سوی رسانهها بهحاشیه رانده میشود و تنها 20 درصد از محتوای رسانهها به این مسائل اساسی توجه دارد.
سومین مسئله اساسی و نقد به رسانه در مورد انتخابات آمریکا، به تعصب و عدم واقعنگری رسانهها در انتخابات آمریکا اشاره دارد. بر این اساس، 77 درصد از رأیدهندگان در آمریکا معتقدند که رسانهها در این کشور تعصبدارند و 55 درصد از رأیدهندگان معتقدند که تعصب رسانهها یک مشکل بسیار بزرگ سیاسی در فرآیند انتخابات است. در همین فضا، بر اساس نظرسنجی راسموسن تنها 11 درصد از اهالی رسانه به سناتور مککین اقبال داشتند و این در حالی است که 67 درصد آنها به اوباما گرایش دارند. در این خصوص، تعصب علاوه بر حمایتکنندگان مالی، سیاستها و سایر مسائل به این موضوع نیز بستگی دارد که افراد فعال در سازمانهای خبرگزاری نیز به واقعیت، با نگاه خاص خود مینگرند و بر بازنمایی واقعیت تأثیر میگذارند. چراکه ذهن بیطرف بهواقعیت بهصورت واقعیتر نگاه میکند، درحالیکه ذهن با پیشفرض بهواقعیت برای تأیید مفروضات خود نظاره میکند.
بر اساس خبری که واشینگتنپست منتشر کرد، کمک اهالی رسانه به جمهوریخواهان در سال 2008 مبلغی حدود 142863 دلار بوده است؛ درحالیکه این رقم برای دموکراتها مبلغی حدود 1020816 بوده است. این آمار در تأیید همان ایده تعصب رسانه به حزب خاص بوده است، چرا که 80 درصد اهالی رسانه به دموکراتها رأی میدهند.
چهارمین نقد اساسی که از سوی منتقدین به نقش رسانه در آمریکا وارد شده، عبارت است از علاقه مردم به قبول اطلاعاتی که رسانههای متعصب میدهند. در واقع این امر توسط اساتید ارتباطاتی پذیرفته شده است که مردم غالباً تمایل به تغییر آرا و نظرات خود ندارند و دو سوم از مخاطبان، به سراغ شبکههایی میروند که همان فرضیات و خط فکری آنها را تأیید و روی آن تأکید میکند. از این نگاه، رسانهها در واقع بازتولیدکننده یک نگاه ایستا و متحجر میشوند که توان نواندیشی، خلاقیت و انتخاب درست را از مخاطبان خود میگیرد.
پنجمین نقد در نقش رسانه در انتخابات آمریکا، مسئله همیشگی و اصلی پول است. در سال 2010 دادگاه قانون اساسی آمریکا محدودیت کمکهای مالی برای انتخابات ریاستجمهوری را لغو کرد و اشخاص میتوانستند هرچقدر که میخواهند به هر کاندیدا کمک مالی کنند. یکی از مهمترین اثرات این تصمیم دیوان عالی آمریکا بر نقش رسانهها و تزریق حجم بسیار بالای پول به این سازمانهاست. حتی پیش از این تصمیم دیوان عالی آمریکا، در سال 2008 کاندیداهای ریاستجمهوری حدود شصتدرصد از تمام فرصت تبلیغات تلویزیونی را خریداری کردند و این یعنی تزریق 4/2 میلیارد دلار پول به رسانهها. با تزریق این حجم پول، رسانه عملاً تبدیل به ابزاری برای تبلیغ کاندیداها میشود و رسالت اصلی خود یعنی آگاهیبخشی را از دست میدهد.
ششمین نکته در مورد نقد رسانه، به این موضوع برمیگردد که قدرت بسیار زیاد رسانه در آمریکا بسیاری از کاندیداها را مجبور به تلاشهایی میکند که در بسیاری از موارد، اخلاقی نیست. برای مثال، جیمیکارتر در دوران تلاش برای انتخاب شدن بهعنوان رئیسجمهور آمریکا در مصاحبههایی شرکت میکرده است که مجری آن یا طرف صحبتش در فیلمها و مجلات پورن فعالیت میکرده است. همچنین در سال 1976 کارتر در همین برنامه بهتنهایی مونولوگی از تجربیات جنسی خود در رابطه با زنان دیگر را بیان میکند و از خدا به این خاطر آمرزش میطلبد. این امر در مورد اوباما و رامنی در انتخابات 2012 نیز صدق میکند. اوباما به استفاده از موادمخدر در دبیرستان اعتراف میکند و رامنی هم به سوءاستفاده جنسی از همبازی بولینگ خود.
بهلحاظ پیام، اینگونه اعترافات میتواند ازیکطرف نمونهای از صداقت تلقی شود و از سوی دیگر برای بسیاری از جوانان بهعنوان تجربیاتی بهحساب میآید که حتی رئیسجمهور آنها را انجام داده است که طبیعتاً این مسئله بخش منفی اینگونه برنامهها محسوب میشود.
هفتمین نقدی که به رسانهها وارد میشود، عبارت است از کاربرد بسیار گسترده صنایع هنری در برنامههای تلویزیونی و پوشاندن واقعیت با آن. برای مثال، حرکات دست، ژستهای تماشایی، نوع لباس و بسیاری از مسائل دیگر که از لحاظ سیاسی در حد نمایش هستند ولی از طریق رسانهها در آمریکا پررنگ میشوند.
در انتخابات سال 2008 «سارا پیلین» بهعنوان معاون مککین به مناظره با «جو بایدن» پرداخت. او تجربه چندانی در امور سیاسی و امنیتی نداشته ولی نگاه مستقیم و اعتمادبهنفس او در مقابل دوربینهای تلویزیونی بود که وی را بسیار مسلط نشان داد و شاید سابقه گزارشگری در بازیهای بسکتبال از طریق تلویزیون بر قدرت اعتمادبهنفس او در مقابل فضای حاکم بر رسانه غلبه نمود و همین رسانه بود که نوع لباس پوشیدن و حتی فرم عینک وی را در میان بسیاری از دختران و زنان محبوب نمود و همچنین بر محبوبیت جمهوریخواهان نیز تا مدتی افزود.
مسئله دیگری که در نگاه بسیاری از متخصصین بهعنوان نقد نقش رسانه در انتخابات وجود دارد، خاصیت ابزاری آن در دست عدهای محدود است. برای مثال، بسیاری از موجهای ایجاد شده در حوزه سیاسی آمریکا در حال حاضر از طریق رسانه صورت میگیرد و انحصار رسانهها منجر به این مسئله میشود، که مردم این کشور در خصوص آگاهی از وضعیت افراد در انتخابات آمریکا بهعنوان افرادی بیاراده به بازی گرفته شوند. رابطه بسیار قوی رسانه با احزاب و مقامات سیاسی حلقه بستهای را فراتر از مردم تشکیل داده است که آنها را همواره در معرض تأثیرپذیری قرار میدهد. بهطور مثال، بسیاری از رسانههای نزدیک به دموکراتها مسئله ریاستجمهوری هیلاریکلینتون را مطرح نموده و از این طریق در حال بسترسازی برای انتخابات 2016 هستند. این کاربردها در جناح جمهوریخواهان نیز بهچشم میخورد و هر یک بر اساس نظرات حزبی خود از رسانه برای اقناع مردم استفاده میکنند.
آخرین نقدی که به رسانهها پیرامون انتخابات آمریکا وارد میشود، این مسئله است که رسانهها بهصورت گسترده تحت تأثیر لابیها و گروههای ذینفوذ قرار دارند و این تأثیرپذیری از گروههای مزبور، سهم مردم را برای دریافت اطلاعات صحیح بسیار کم میکند. نظریهپردازان اقتصاد سیاسی رسانه، از آن بهعنوان یک بازار یاد میکنند که افراد، گروهها و شخصیتها بنا بر توان مالی، سیاسی و اجتماعی خود میتوانند از آن بهره بگیرند. در این میان مردم عادی،کمترین شانس را برای مطلع شدن آگاهانه دارند.