به نقل از مشرق؛ صراحت دیروز رهبر انقلاب در درس خارج فقه و علنی شدن نهی احمدینژاد از تلاش برای رفتارهای تبلیغاتی و حضور در انتخابات ریاست جمهوری؛ شاید در این چند سال اخیر، یکی از مواضع سیاسیای بود که کمتر از رهبر انقلاب به صورت علنی مشاهده شده بود؛ اما این اظهار علنی رهبر انقلاب برای قشر متدین و انقلابی هم جای خوشحالی دارد و هم جای تأسف و ناراحتی.
تأسف و ابراز نارضایتی از خواص جامعه
ماجرای نظر رهبر انقلاب درباره عدم ورود احمدینژاد به انتخابات، نباید برای نخبگان سیاسی مسئله تازهای باشد؛ هر آن کسی که ذرهای در عرصه سیاسی و جمهوری اسلامی ایران خدمتی کرده باشد، میداند و باید میدانست که احمدینژاد بعد از سال 92 به اتمام رسید و قراری بر حضور مجدد وی در عرصه اجرایی نبود، این تمامی نه از سوی رهبری بلکه نتیجه عملکرد این شخص در هشت سال ریاستجمهوریاش بود (بنایی بر باز کردن حواشی احمدینژاد و حلقه اطرافش در این مجال نداریم).
تمام شدن احمدینژاد در سال 92، یکی از موضوعاتی بود که نخبگان سیاسی باید میدانستند و میبایست در همین جهت افکار عمومی را آگاه میکردند نه اینکه همگان دست روی دست بگذارند تا کار به جایی برسد که مسئله اول کشور تبدیل به ورود یا عدم ورود احمدینژاد بشود؛ آن هم رئیسجمهوری که به اندازه هشت سال فرصت داشت برنامههای خود را در کشور پیاده کند و البته در مقاطع حساس و مهمی مردود شد.
باید قبول کنیم امثال ما و آقایانی که تریبونی برای افکار عمومی داشتند، در تبیین پایان احمدینژاد کوتاهی کردیم، هرکسی در سطح و اندازه خودش، از روزنامهنگار و مدیرمسئولی که روزنامه و خبرگزاری و نشریه دارد، گرفته تا منبریها، مسئولین و مشاورین نهادهای انقلابی، در این چند سال قصور داشتیم؛ کار به جایی رسید که رهبر انقلاب بهشخصه وارد این عرصه شد و برای جلوگیری از ورود جامعه به فتنهای دیگر یا دوقطبی کاذب و غیر نافع، خود دستبهکار شدند، البته این اقدام رهبری قطعاً از شئون ولایت ایشان بوده است ولی میتوانستیم با تلاش و مجاهدت کاری کنیم که رهبری نیازی نداشته باشند به این نحو و برای چنین مسئلهای، اینچنین موضعگیری کنند؛ و البته میتوانیم کمکاریهای خود را به گونهای توجیه کنیم که ما کم کاری نکردیم و رهبری خودشان اینگونه مصلحت دیدند و ...
عمارها و خواص انقلاب در این دو سه هفته اخیر کجا بودند؟
از کم کاری در سه سال گذشته عبور کنیم؛ به ماه گذشته برگردیم، در هفته اول شهریورماه، رئیسجمهور سابق برای مشورت به سراغ رهبر انقلاب میروند و رهبری نیز بر اساس وظیفه شرعی و حکومتی، نظر صریح خود را در نهی ورود این شخص به انتخابات ریاست جمهوری اعلام میکنند (نهی بر اساس نظر مشورتی رهبر انقلاب)؛ بنا بر مصلحتهایی اجازه نقل خبر در محافل صادر میشود؛ خبر سینهبهسینه نقل میشود، در کنار نقل خبر، شایعات دیگری مبنی بر اینکه رهبر انقلاب از رفتارهای انتخاباتی احمدینژاد رضایت دارند به گوش میرسد، خبر نهی رهبر انقلاب قوت بیشتری دارد و اکثریت جماعت انقلابی به این نتیجه میرسد که اصل برگزاری جلسه و نهی رهبری واقعیت دارد ولی باز هم این جماعت درگیر این شبهه هستند که آیا کسی اجازه داشته است محتوای جلسه را علنی کند یا نه؛ به هر جهت محتوای جلسه وارد عرصه رسانهای کشور میشود و بعضی از نخبگان سیاسی از جهت کمک و خیرخواهی به احمدینژاد، اعلام میکنند که این جلسه واقعیت داشته و حالا احمدینژاد باید در آزمون ولایتپذیری نمره خود را نشان دهد، اما سؤال اصلی این است، آیا انقلاب اسلامی در حال حاضر همین دو سه نفر نخبه سیاسی را دارد؟ دیگر نخبگان سیاسی چرا پای کار نیامدند و درباره محتوای این جلسه روشنگری نکردند؟ چه کسی از نخبگان میتواند مدعی شود که درباره صحتوسقم این جلسه شک داشته و به دلیل همین شک اقدام به روشنگری نکرده است؟
آنهایی که تریبون داشتند و در ایام فتنه 88 یقه خود را چاک داند و اعلام میکردند ما با ساکت فتنه سر یک میز نمینشینیم، در این مسئله خاص کجا بودند و چه روشنگریای انجام دادند؟ مگر میشود در حمایت از فرامین رهبری، "نُؤمِنُ بِبَعضٍ وَ نَکفُرُ بِبَعض"[1] عمل کرد؟
چرا باید نخبگانی که ولایت مدار بودند در زمانی که نیاز بود آنها وارد خط مقدم شوند، اعلام کردند که رهبری حرف در گوشی ندارد؟ چرا اعلام کردند که رهبری باید علنی سخن بگوید؟ چرا اعلام کردند رهبری باید از بلندگو با مردم سخن بگویند؟ چرا گفتند رهبری باید از دو لب مبارک به ما بگوید که من احمدینژاد را نهی کردم؟ آیا فحص از صحتوسقم جلسه اخیر؛ آنقدر سخت بود که این عزیزان به صورت جدی پای کار انقلاب اسلامی نیامدند؟
چرا گذاشتیم کار به جایی برسد که رهبری اعلام کنند که اگر مشکل شما بلندگو است، این هم بلندگو؟ باید از این صراحت رهبری و اعلام عمومی خوشحال باشیم یا بر سر خود بزنیم که ما کوتاهی کردیم؟
چرا مقاله نویسان جریان انقلابی درباره این مسئله شفاف، سکوت کردند و در تبیین حقیقت و رفع شبهات، تلاش قابلقبول نداشتند، آقایان حزباللهی، اجازه بدهید بگوییم: این عمار.
و اما خوشحالی از نهی علنی رهبر انقلاب
شاید بتوانیم این ادعا را داشته باشیم که مقابله با رهبر انقلاب از سوی جماعت بهظاهر حزباللهی از سال 84 شروع شد، آن زمانی که میگفتند: "رهبر انقلاب مدیریت میشود، اطرافیان رهبر انقلاب، ایشان را وادار به موضعگیری میکنند، ما باید حرف رهبر انقلاب را از دو لب مبارک بشنویم، رهبر انقلاب هیچگاه کسی را از ورود به انتخابات نهی نمیکند، رهبری حق ندارند درباره افراد اعلام موضع کنند و ... ازایندست مصادیق که در این سالها کم نبوده است"، به هر جهت صراحت و علنی شدن جلسه رهبر انقلاب با احمدینژاد نشان داد که گاهی اوقات نیاز نیست که همهچیز به صورت علنی مطرح شود و میشود به صورت غیرعلنی هم از فرامین و تدابیر رهبری آگاه شد؛ انشاالله که این مسئله درسی باشید برای اهل فهم و بصیرت.
توصیهای به دوستان انقلابی و متدین
مقام معظم رهبری در سخنان امروز خود در درس خارج با اشاره به نهی احمدینژاد از ورود به میدان انتخابات، فرمودند: "با ملاحظه حال مخاطب و اوضاع کشور به یک آقایی انسان توصیه میکند که آقا شما اگر در این مقوله وارد شدید، این دوقطبی در کشور ایجاد میشود. دوقطبی در کشور مضر است به حال کشور."[2]
رهبر انقلاب دوقطبی برای این کشور را مضر دانستند، آن هم دوقطبیهای سیاسی و انتخاباتی که در زمان انتخابات به تعمیق گسستهای اجتماعی و قومی کمک مستقیم میکند، رهبری به همان اندازه که با دوقطبی هاشمی – احمدینژاد در سال 88 مخالف بودند، به همان اندازه دوقطبی سازش – ایستادگی را در سال 92 مضر میدانند، همانطور که ورود احمدینژاد باعث ایجاد دوقطبی مضر در سال 96 میشود، دوقطبیهای دیگر مثل دوقطبی برجام – ضد برجام، دوقطبی دولت غربزده – دولت کریمه، دوقطبی دولت آمریکایی – دولت اسلامی، دوقطبی دولت کدخدا – دولت امام زمان (عج) هم قاعدتاً برای این کشور مضر است.
جریان انقلابی و متدین اگر حس میکند که باید برای انقلاب کاری کند، میتواند بدون برچسب زدن به دیگران و جریان رقیب، به وظیفه شرعی و قانونی خود عمل کند و مردم بر اساس سلایق و تلاش گروهها و جریانها، پای صندوق رأی نشان میدهند که به کدام جریان رغبت بیشتری دارند و ترجیح میدهند کدام خط فکری در عرصه اجرایی کشور، خدمت کند.
علیاکبر غلامی