صدرا صلاحی فرد: چیزی که می خواهم بگویم، مطمئنم برای شما هم رخ داده؛ نه یک بار، بلکه بارها... و حتی مطمئن ترم که سوالی که به دنبالِ آن در ذهن من ایجاد شده، به ذهن شما هم آمده!
ماجرا از این قرار است:
داشتم در مَجازی به مطالبِ مخاطب ها نگاه می کردم، که دیدم چندتا از دوستانِ دوره ی دانشگاه، تبریک گذاشته اند برای یکی از اساتید، با این "مضمون" که:
و اینک، باری تعالی را شاکریم که بر ما منت نهاد و وجود مخلص و خدومِ حضرتعالی را که حقا از نیک فرزندان این مرز و بوم اید، به اندک مسندی درخورِ فضایلِ لبریزِ شخصِ مبارکتان، رسانیده و... الخ! ====> که به قاعده ی حذف معنوی، می توانم گمان ببرم این زمزمه را نیز در دلشان با ایزدمنان داشته اند که:
بار خدایا! این عزیزِ ما را که در این راهِ پُرپیچ و خم، راهی کرده ای، از گزندها محفوظ بدار و رنجِ پاهایش را در فشار دادنِ پدالِ گاز و ترمز و تحقیقا کلاچ، جهتِ پیمودنِ مسافتِ طولانیِ خانه تا محل جلوس بر صندلیِ خدمتش، که طبیعتا باید پس از پایانِ ساعتِ اداری، همین مقدار را نیز بپیماید تا به کاشانه ی خویش بازگردد، جمعا بیشتر از دو واحدِ کورس نفرما! ای خُدای بزرگ، ایییییین گُُُل را به رسمِ هدیِِِه...
البته راستش را بخواهید، در این یک مورد، به خاطرِ حُسنِ خلقی که از استاد بزگوارِ مذکورالخیر(به جایش شاید بشود گفت نیک یاد... حالا شما سخت نگیرید!) در خاطر دارم، حقیر نیز دلم خواست مطلبی با این مضمون بگذارم که:
"حقیقتا از اینایی نیستم که هر وقت یه آشنایی یا فامیلی در یک مسئولیتی گمارده می شه، بیام بنویسم "آی درووووووووود بر این انتصاب شایسته"! چون هَم خُم و هم به طریق اولی خُدام دونیم که صدتایکیش اَ تَه هَم نَه شایِستَیَن! الان هم فقط دونُم آقای فلانی، از نظر آداب معاشرت عالیه! دِیَه شخصا، خبری اَ تخصصش مِن ای کار ندارم! فقط دونُم پِیُوی مؤدب و موقریَه دستِ کم مِن جامِعَه!...".
خب البته یک مقداریش را هم نوشتم که در واتساپ برای مخاطب ها بگذارم، بعد یکهو دیدم که نه! واقعا موضوعْ موضوعِ جالبی است برای یک یادداشتِ رسمی تر و چه بسا فرصتی پیش آمده تا پرسشی کنم از آن هایی که هی دم به دقیقه برای این و آن وضعیت می گذارند و می گویند آفرین بر این انتصاب شایسته، صد آفرین بر آن نیز و... و بگویم:
الا ای برادران و خواهران!
آیا خُدای را شاهد می گیرید که این ها، انتصابِ شایسته است؟؟ یا اینکه فقط چون تحتِ عناوینی از جمله "دوستِ عزیزم"، "برادرِ خوبم"، "استادِ بزرگوارم"، "همشهری ام"، "هم شغلِ همدردم" و...، به این "منِ" دردسرسازِ شِرک نوازتان، مربوط می شود،، در اصل یک "انتساب شایسته" هست برای شما و نه انتصاب شایسته برای ملت؟؟؟ یعنی این که نسبتی هرچند دورادور با خودت در او سراغ داری و خوشحالی که حالا به نحوی فلان شخص را هم در بهمان مسئولیت، سُراغ داری... !
برادرجان، خواهرجان! گر خدای را بی هیچ حب و بغضی شاهد می گیری، که "انتصابی" شایسته هست؛ ولیکن اگر بسنده کرده ای به آن نسبتِ هرچند کژ/کج دار و مریزِ خودت با او، همان "انتساب" شایسته را ستایش نموده ای...
==>حال یک سوال و ختمِ کلام:
اگر ما اینقدر انتصاب شایسته داریم که هر روز در واقعی و مجازی تبریک تبریکمان بلند است، پس چرا در عین حال، همگی از وضع کشور شاکی هستیم؟؟؟ آیا این مطلب، نشان بر آن نیست که عیبی که عمری است دنبالش می گردیم، در خودمان قایم شده؟؟؟
☆چه خوش گفت حضرتِ شاعر:
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم...
☆و چه خوب خواند، جنابِ خواننده:
اگر این سطح پر از آدم هاست، پس چرا اینهمه دل ها تنهاست؟
صدرا صلاحی فرد(صادصاد)
تیرماهِ ۱۴۰۱ هجری خورشیدی، بلادشاپورِ ایران(دهدشت)
●شایان ذکر است اینجانب، گاهی وقت ها که قضیه خیلی بیخ پیدا کند، در نوشته هایم ناگزیر از گویش لُری ام استفاده می کنم! زیرا بسی شفاف و بی آلایش است!●
الحق و الانصاف که به موضوع جالبی اشاره کردید
به نظرم یکی از مهمترین دلایلش شاید منفعت و یک رانت باد آورده باشه که شخص فکر میکنه نصیبش شده است اما نمی داند که رانت در هر حالی بد است چون بیشتر اوقات باد در جهت مخالف می وزد...!!!!!
حق با شماست؛ هرکسی از ظنِ خودش یارِ شخصِ مورد نظر می شه!