کد خبر: ۱۲۴۸۰
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:۲۲:۰۸ - ۲۰ اسفند ۱۳۹۵
عصر دنا: یکی دو ماه پیش بود...انگار همین چند لحظه پیش بود:هواسرد سرده ،برف و بارون بیداد می کنه، هاجر کوچولوی من فقط سه سالشه، تب و لرز شدید داره.
پایگاه خبری تحلیلی عصردنا (Asrdena.ir): سیده زینب پرهیزگاری  -  زندگی یکی از بانوان یاسوجی به همراه دوفرزندش: یکی دو ماه پیش بود...انگار همین چند لحظه پیش بود: هواسرد سرده. برف و بارون بیداد می کنه. هاجر کوچولوی من فقط سه سالشه. تب و لرز شدید داره. دلشوره دارم...
شوهرم معتاد بود. هاجر که به دنیا اومد اون برای همیشه ترکمون کرد.حالامن موندم و بچه هام. یک زن تنها با سه تا کودک صغیر. بی کس و تنها.هاجرمدام تب میکنه  و هذیان میگه. گیجم. خسته ام. خونه بی بخاری سرده. بچه ها گرسنه ان. هاجر تب داره. خدایا چه خاکی بر سرم بریزم.
چند سال پیش بود که تو وضعیتی عین همین گیر کرده بودم. اون موقع ابوالفضل هم سه سالش بود و تب مرده بود. شوهرم اینقدر بی محلی کرد که ابوالفضل تشنجی شد.
خدایا؛نکنه هاجرهم مثل ابوالفضل تشنجی بشه؟
تشنج های ابوالفضل بسمه. دیگه تحمل بیماری هاجر رو ندارم. اخه هاجر دختره، ظریفه
چاره ای ندارم. تحمل دیدن تب و لرز هاجر رو ندارم. باید برم سراغ همسایه ها. درخونه همسایه اول رو می زنم ونفت وبخاری وغذا و...می خوام. در همسایه دومی رو هم زدم...سومی...چهارمی... اماهیچ کس پناهم نمیده. یکی میگه نفت نداریم ماخونمون گازکشیه،یکی میگه:خانم برو فردا سر چهارراه بیمارستان گدایی کن، یکی میگه:ما خودمونب نون شب خودمون هم محتاجیم.
مایوسانه درخونه ی معتمد شهر آقای ح روزدم: خانمش درباز کرد و گفت: دیگه خسته شدم ازبس هر روز میای خرج زندگیت ازمن میگیری، مگه ماچقد درآمد داریم؟
دلم میشکنه ازاین مردم.
مردمی ک محرم ک میشه نذری راه میندازن ب اسم رقیه سه ساله حسین ودم ازمرام حسینی میزنن اماآلان رقیه مانندی درخرابه ای کنارشون داره توگرسنگی ودرد دست وپامیزنه وبی محلش میشن.
واقعا ما حسینی هستیم؟ نکنه همه یزید های کوچکیم؟
فوری به خونه برمی گردم. دست از پا درازتر. دوباره هاجر رو می بینم که ازدرد ناله میزنه.و ابوالفضل ورضابالای سرش گریه میکنن.بغلشون می کنم. آرامشون می کنم. رضا هق هق کنان سرش رو رو زانوم میزاره و میگه، مامان یادته روزهای که  
بابا تنهامون گذاشت وهاجر خیلی کوچیک بود. صاحب خانه انداختمون بیرون، بدون پول وخونه بودیم تا یه پیرزنی یکی ازاتاقهای گلی اش بهمون داد؟
رضا بغض کرده و ادامه میده مامان یادته تواون خونه هم فقط یه علا الدین قدیمی گیرآورده بودیم. بعد با گریه میگه مامان یادته ابوالفضل همینطور سرمای شدید خورده بود. تو و بابا نتونستین دکترببرینش تا تشنجی شد وحالش بدشد؟ نکنه هاجرم حالش بد بشه مثل ابوالفضل...بعد رضا میزنه زیر گریه مثل ابر بهار.
 ابوالفضل هم که دوباره گریه رضا رو دید شروع کرد به جیغ زدن. منم اون دو رو رها می کنم و خودم رو میندازم روی هاجر و شروع به گریه کردم.
بعد از چند دقیقه برای اروم شدن خودم و بچه هام به دروغ میگم:مامان آقای ح گفت خودم فردابراتون آترا میخرم وچند بشکه نفت. تازه گفت میام هاجر رو هم میبرم دکتر و کلی خوراکی برای بچه ها میخرم.
خدایامنوببخش ک دروغ میگم اماچه کنم؟مجبورم.
پتوهای کهنه و پاره ام رو روی بچه ها می اندازم که گرمتر بشن.خودم تاصبح بالای سرهاجرم صلوات میفرستم. وپاشویه اش میکنم.
خداروشکر،دم صبح تبش پایین میاد،بعدازنمازم اونقدخسته هستم ک سرسجاده خوابم ببره
،باصدای دربیدار میشم،دیدم چند دخترجوان هستن ک میگن ازدانشگاه علوم پزشکی مرکز بهداشت محله اتون اومدیم برای کارورزیمون یه سری فرمهای پرکنیم.
تعارفشون میکنم توی اتاق،آخه یه اتاق بیشترندارم،وقتی اتاق وهاجر رو می بینن، میگن خانم چرا خونه ات اینقده سرده؟اصلا چراتوی خونه ای که فقط یه اتاقش درسته زندگی می کنی؟این بچه سرمای شدید داره و....
کلی باهام دعوا کردن ومن شروع می کنم به توضیح دادن شرح حالم.
یکیشون بلند میشه و گوشیش برمیداره و میگه:الو....
متوجه نشدم چی گفت اما نیم ساعت نگذشته که دو تاخانم وچند آقا اومدن که دخترم رو ببرن  دکتر ...
 آقایون هم  بشکه های نفتم که خالیه رو میبرن. هنوز ظهر نشده که با بشکه های پرنفت ودوتا آترا و کلی خوراکی جلو درن.
الان از اون موقع چند ماه گذشته....
خدا رو شکر الان تحت حمایت خیریه اشونم.
یادمه وقتی ازشون پرسیدم اسمتون چیه گفتن:
"ما همه خیریه امیرالمومنینیم"
 

منبع: ایل بانو

ارسال به دوستان
گزارش خطا
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۱:۳۶ - ۱۳۹۶/۰۱/۰۲
ساختگی است مردم دیگه این دروغها را قبول نمب کنند
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
*عصر دنا ، معتقد به آزادی بیان و لزوم نظارت مردم بر عملکرد مسئولان است؛ لذا انتشار حداکثری نظرات کاربران روش ماست. پیشاپیش از تحمل مسئولان امر تشکر می کنیم.
*طبیعی است، نظراتي كه در نگارش آنها، موازین قانونی، شرعی و اخلاقی رعایت نشده باشد، یا به اختلاف افكني‌هاي‌ قومي پرداخته شده باشد منتشر نخواهد شد. خواهشمندیم در هنگام نام بردن از اشخاص به موازین حقوقی و شرعی آن توجه داشته باشید.
*چنانچه با نظری برخورد کردید که در انتشار آن دقت کافی به عمل نیامده، ما را مطلع کنید.
*اگر قصد پاسخ گویی به نظر کاربری را دارید در بالای کادر مخصوص همان نظر، بر روی کلمه پاسخ کلیک کنید.