کد خبر: ۱۰۲۳۹
تاریخ انتشار:۱۰:۱۶ - ۱۳ مهر ۱۳۹۵
حجت الاسلام پناهیان مطرح کرد؛
عصر دنا: «خانواده‌ای که قطعی بودن رنج در زندگی را به فرزند خودشان آموزش نداده باشند، او را در مقابل رنج‌های زندگی مقاوم بار نیاورده‌اند. اینکه رنج می‌تواند در زندگی‌ات نباشد؛ یک دروغ آشکار است.»
پایگاه خبری تحلیلی عصردنا (Asrdena.ir):
حجت الاسلام پناهیان امسال موضوع سخنرانی خود در مراسم عزاداری دانشگاه امام صادق(ع) در دهۀ اول محرم را «راز عبور از رنج‌های زندگی و رسیدن به لذات بندگی» قرار داده است. در ادامه فرازهایی از اولین جلسه این سخنرانی را می‌خوانید:

مقدمه؛ معرفی موضوع بحث و مخاطب اصلی آن

 

سخنرانی‌ها گاهی «تعلیمی»، گاهی «تذکری»، و گاهی برای برطرف کردن یک غفلتِ عمومی هستند

گاهی از اوقات، سخنرانی‌ها حاوی مطالبی هستند که برای عموم مخاطبانِ آن سخنرانی جنبۀ آموزشی دارند، یعنی تصور می‌شود که عموم مردم-یا لااقل عموم مخاطبان- از آن آگاهی ندارند و لذا القاء بحث، جنبۀ آموزشی پیدا می‌کند و تعلیمی در آن صورت می‌گیرد.
اما گاهی هم سخنرانی تعلیمی نیست، بلکه تذکری است؛ فرض بر این است که مخاطبان، همۀ آنچه گفته می‌شود را می‌دانند و لذا این مطالب، برای یادآوری عرضه می‌شود. در چنین سخنرانی‌هایی لازم نیست که مطلب جدید باشد، بلکه ممکن است که مطالب به شیوۀ جدیدی بیان شود و یا اینکه صاحب‌نَفسی به هر شیوه‌ای تذکری بدهد، در جان مخاطبان تأثیرات فراوانی خواهد داشت.
علاوه بر این دو نوع سخنرانی، گاهی از اوقات هست که اگر یک سخنرانی، تذکری در خودش دارد، این تذکر برای برطرف کردن یک غفلتِ عمومی است؛ یک بی‌توجهی‌ای که می‌شود نام آن‌را جهالت گذاشت. یعنی یک جهل عمومی هست که همه با آن درگیرند و نسبت به اینکه چنین موضوع مهمی وجود دارد، جاهل هستند. لذا برخی از سخنرانی‌ها برای برطرف کردن غفلت در فرهنگ جامعه است. خُب این دیگر یک سخنرانیِ تذکری فردی تلقی نخواهد شد، باید همه باهم تشریک مساعی کنند و آن غفلت را در فرهنگ جامعه برطرف کنند. البته چنین سخنرانی‌ای به نوبۀ خودش- تا حدی- آموزشی و تعلیمی هم تلقی خواهد شد.
اما غفلتی که فراگیر باشد، با اینکه یک سری معلومات در اختیار همه هست اما جمع‌بندی درستی از این معلومات صورت نگرفته باشد برای یک جامعۀ دینی مثل جامعۀ ما دردناک است.
 

موضوع بحث ما موضوعی است که در فرهنگ ما مورد غفلت قرار گرفته/ لذا این یک بحث «راهبردی» است

موضوعی را که می‌خواهیم امسال-در این محرم شریف- از آن صحبت کنیم، موضوعی است که احتمالاً مورد غفلت است و موضوعی است که در فرهنگ ما به‌طور کلی مورد غفلت قرار گرفته است؛ باید یک حرکتی، یک جنبشی صورت بگیرد برای اینکه این غفلت برطرف شود. البته فقط فرهنگ یک جامعه نیست که نسبت به این موضوع غافل است؛ تک‌تک ماها هم ممکن است-در عین حالی که دین‌دار هستیم- غفلت از این موضوع داشته باشیم.
آن بحث‌های تذکری که انسان یک چیزی را می‌داند-و صرفاً یادآوری می‌کنند که انگیزۀ او تقویت بشود و علاقه‌های معنوی او یادآوری بشود- آنها بیشتر جنبۀ فردی دارد. همچنین دربارۀ آن بحث‌های تعلیمی نیز این‌طور است که ما چیزی را نمی‌دانستیم و حالا دانستیم و بر اطلاعات‌مان افزوده شد. ولی این ‌گونه موضوعاتی که در فرهنگ جامعه مورد غفلت است، جنبۀ راهبردی دارند؛ خصوصاً اگر مهم باشند. اینها دیگر- در میان مفاهیم و معالم دینی­- یک بحث راهبردی تلقی خواهند شد.
اگر موضوعی که مورد غفلت عام است مهم و کلیدی باشد، دیگر آن بحث یک بحث راهبردی خواهد بود، یک بحثی است که در اثر غفلت از آن یا جهالت نسبت به آن-حتی کلمۀ جهالت را هم شاید بشود استفاده کرد- جامعه ضررهای خیلی زیادی خواهد کرد.
 

مباحث راهبردی به «زمان» هم توجه ویژه‌ای دارند/ این بحث به نیاز امروز ما مربوط است

ویژگی دیگری که دربارۀ موضوع بحث باید عرض کنم، این است که گاهی از اوقات شما یک موضوع کلیدی را مطرح می‌کنید که فی نفسه خیلی مهم است اما زیاد ربطی به زمان شما ندارد، بلکه در هر زمانی می‌شد به آن پرداخته بشود. مباحث راهبردی علی‌القاعده به زمان هم توجه ویژه‌ای دارند. و ما باید دنبال مباحثی باشیم که نسبت به زمان ما خیلی مناسب باشند. ضمن اینکه فقط نیاز فردی را نبینند، بلکه نیاز اجتماعی هم در آن دیده شود، اهمیتش هم باید راهبردی باشد و ما از نظر زمانی هم به سختی محتاجِ توجه به این موضوع باشیم. إن‌شاءالله این بحث از نظر زمانی هم- با توجه به همۀ شرایطی که ما الان در آن هستیم- اهمیت بالایی خواهد داشت و شما این‌را در شب‌های آینده قضاوت خواهید فرمود.
 

مخاطبان اصلی این بحث «افراد متدین» است، اما سوءتفاهم‌های غیرمتدینین را هم برطرف می‌کند

اما نکتۀ دیگری که در معرفی بحث می‌خواهم عرض بکنم، مخاطب این بحث است. بنده اساساً این بحث را طراحی نکرده‌ام تا کسانی که خارج از محیط معنوی هستند جذب به معنویت بشوند. البته همیشه آدم باید در چنین جامعه‌ای که ما در آن به سر می‌بریم و همه‌جور افرادی در آن حضور دارند، این موضوع ملاحظه شود که حرف‌هایی که برای متدینین هم می‌زنید طوری باشد که غیرمتدینین را هم جذب کند. و شما در آیندۀ بحث خواهید دید که این بحث چقدر می‌تواند سوءتفاهم‌ها را برطرف بکند؛ سوءتفاهم‌ها را برای کسانی که دین‌دار نیستند!
 

بسیاری از افراد غیرمتدین به‌خاطر سوءتفاهم، غیرمتدین هستند

شما می‌توانید این بحث را با بیان خودتان برای افراد غیرمذهبی بیان کنید؛ یقیناً بسیاری از افراد غیرمذهبی و غیرمتدین دچار سوءتفاهم هستند که غیرمتدین هستند و این بحث می‌تواند سوءتفاهم‌های آنها را برطرف کند؛ همه که بیمار نیستند!
ولی هدف اصلی ما نسبت به مخاطب این بحث، این گروه از مخاطبان نیستند که ما بنا داشته باشیم در این مجلسِ عزاداران اباعبدالله‌الحسین(ع) به جذب آنانی بپردازیم که نیامده‌اند یا چنین محیط‌هایی را قبول ندارند. خب طبیعی است که ما مخاطبان ارجمند چنین مجالسی را در اولویت قرار دهیم.
تعجب اینجاست که چرا با اینکه دین در جامعۀ ما این‌قدر جاری است، بااینکه معنویت این‌قدر بالاست و اعتقادات این‌قدر خوب است و ایمان در حد کافی واقعاً رواج دارد، ما چرا آن رشدِ لازم را نمی‌کنیم؟ ما چرا به اوج بندگی نمی‌رسیم؟ ما چرا هنوز درگیر بسیاری از مشکلاتی هستیم که علی‌القاعده نباید این طور باشد؟
ما مخاطبان اصلی این بحث را افراد متدین می‌دانیم؛ افراد متدینی که انتظار از آنها بیش از این حرف‌هاست! افراد متدین و مذهبی که بسیاری از اصول را قبول دارند. اما این همه کاستی‌ها برای چیست؟
امیدوارم بحث ما که در درجۀ اول، سعی می‌کند مخاطبانی از افراد دین‌دار را در نظر بگیرد، در عین حالی که بسیاری از سوءتفاهم‌ها را برای غیرمتدینین برطرف خواهد کرد و به نیازی می‌پردازد که در این زمان ما باید به این نیاز خیلی توجه کنیم. و به موضوعی می‌پردازد که در فرهنگ دینی جامعه مورد غفلت شدید است. ضمن اینکه این بحث به یک موضوع راهبردی دارد توجه می‌کند.
 

این بحث یک موضوع آشکار دارد و یک موضوع پنهان/ راز عبور از رنج‌های زندگی و رسیدن به لذت بندگی چیست؟

اما موضوع بحث ما چیست؟ این بحث، یک موضوع آشکاری دارد که اعلام شده است(راز عبور از رنج های زندگی و رسیدن به لذات بندگی) و یک موضوع پنهان دارد که نمی‌دانم در چند شب آینده به آن خواهیم رسید یا نه؟! موضوع آشکارش همین چیزی است که اعلام شده و می‌شود آن‌را به صورت یک سؤال مطرح کرد؛ راز عبور از رنج‌های زندگی چیست؟ و راه و رسیدن به لذت بندگی چیست؟ این دوتا سؤال را ترکیب نکنیم که «راه عبور از رنج‌های زندگی برای رسیدن به لذت بندگی چیست؟» نه! این دوتا سؤال است. البته می‌شود اینها را لازم و ملزوم همدیگر هم در نظر گرفت.

راه‌های مختلفی برای عبور از رنج‌های زندگی وجود دارد اما در این میان یک رازی هست که مورد غفلت است!

راه‌های مختلفی برای عبور از رنج‌های زندگی وجود دارد. ولی در بین راه‌های مختلف یک رازی وجود دارد که آن راز مورد غفلت است. بنده این را با شما درمیان خواهم گذاشت و شما-که اهل مطالعۀ قرآن کریم، روایات، مباحث اخلاقی و معنوی هستید- قضاوت خواهید فرمود که آیا این واقعاً می‌شود یک راز تلقی شود؟ راز چیزی است که همه به آن پی نبرده‌اند، به سهولت هم به آن پی نمی‌برند ولی به نوعی می‌شود گفت که راه اصلی آن است!
شاید لازم باشد چند شبی را وقت صرف کنیم برای اینکه راه‌های متعددی که در نظرها هست-و حتی در آیات و روایات ذکر شده- برای عبور از رنج‌های زندگی، و برای متوقف نشدن در رنج‌های زندگی، را با هم مرور کنیم؛ راه‌هایی که اولاً به ذهن آدم می‌رسد. ولی می‌خواهم عرض بکنم که آنها را نمی‌شود راز عبور تلقی کرد.
 

برای رسیدن به لذت بندگی هم راه‌های مختلفی وجود دارد، اما یک راز در همۀشان مشترک است

راه‌های متعددی هم برای رسیدن به لذت بندگی به ذهن می‌رسد-در روایات و آیات کریمۀ قرآن هم هست و همۀ آنها هم صحیح هستند- اما آنها را نمی‌شود به عنوان راز تلقی کرد. در میان همۀ آن راه‌ها یک راز وجود دارد که نوعا از آن غفلت می‌شود.
اما قبل از اینکه به این راه‌های متعددی که راز نیستند برسیم، اجازه بدهید مقدمتاً دربارۀ رنج و لذت و جایگاه آن در زندگی انسان صحبت کنیم تا اولاً به رنج و لذت درست نگاه کنیم.
 

جایگاه "رنج" در زندگی انسان

 

رنج در زندگی انسان تصادفی نیست؛ تعبیه‌شده است/اینکه «تو می‌توانی در زندگی‌ات رنج نکشی» یک دروغ آشکار است

شما می‌دانید که رنج در زندگی انسان تصادفی نیست، تعبیه شده است. تقدیر الهی است که انسان زندگی با رنج داشته باشد. و این خودش البته یک بحث بسیار اساسی است.
خانواده‌ای که قطعی بودن رنج در زندگی را به فرزند خودشان آموزش نداده باشند، او را در مقابل رنج‌های زندگی مقاوم بار نیاورده‌اند. زمانه گاهی از اوقات به انسان دروغ می‌گوید که رنج می‌تواند در زندگی‌ات نباشد؛ این یک دروغ آشکار است. هرکسی در هر فیلمی، در هر آموزشی، در هر سخنی به نسل جوان این‌گونه القاء کرد، هرچند با حرف‌های به‌ظاهر صحیح ولی اگر در مجموع و در ترکیب، برآیند نهایی حرفش این‌گونه شد و این‌طوری القاء کرد که «تو می‌توانی در زندگی‌ات طوری زندگی کنی که رنج نکشی» این یک دروغ‌گویی بسیار زشت و نابخردانه است، یک فریب بزرگ است! و بعد آدم‌ها هم دوست دارند فریب بخورند!
وقتی این دروغ به انسان‌ها گفته می‌شود که «تو می‌توانی در زندگی‌ات رنج نکشی» چون انسان‌ها دوست دارند که این حرف درست باشد و چون دوست ندارند که رنج بکشند، لذا زود بی‌دلیل این حرف را می‌پذیرند!
 

قطعی بودن رنج، اول باید برای ما جا بیفتد و بعداً سراغ دین برویم

از اولین آیات قرآن که انسان باید یاد بگیرد، این آیۀ قرآن است که می‌فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ»(بلد/4) ما انسان را در رنج آفریدیم! اینکه انسان در زندگی رنج می‌کشد، یک مقولۀ انسان‌شناسانه و حیات‌شناسانه است. این یک مقولۀ هستی‌شناسانه‌ است، این در جهان‌بینی ما باید جا بیفتد و بعداً به سراغ دین و ایمان برویم.
اگر بخواهیم در این‌باره صحبت بکنیم حرف‌های زیادی می‌توانیم بزنیم، شاید لااقل یک ماه بتوانیم در این‌باره تأملات جدی داشته باشیم. هم نگاه فلسفی به این مقوله داشته باشیم که چه ضرورتی دارد انسان رنج بکشد؟ و هم نگاه معنوی داشته باشیم که چرا خدا این کار را کرده؟ چرا دنیا بدون رنج قابل تصور نیست؟
می‌توانیم این موضوع را در تعلیمات اولیاء خدا ببینیم؛ امام سجاد(ع) به مخاطبان و دوستان خودشان می‌فرمودند: چرا شما چیزی از خدا می‌خواهید که خلق نشده، و نمی‌شود خلق بشود؟! گفتند ما کی چیزی خواستیم که خلق نشده؟ فرمود شما از خدا راحتی می‌خواهید، و راحتی در این دنیا خلق نشده! (لا تَطلُبْ ما لَم یُخلَقْ... فَإِنَّمَا یَطْلُبُ ذَلِکَ لِلرَّاحَةِ وَ الرَّاحَةُ لَمْ تُخْلَقْ فِی الدُّنْیَا وَ لَا لِأَهْلِ الدُّنْیَا إِنَّمَا خُلِقَتِ الرَّاحَةُ فِی الْجَنَّةِ وَ لِأَهْلِ الْجَنَّةِ؛ خصال/1/64)
 

باید صادقانه به کودکان خود آموزش دهیم که «تو در زندگی زجر و سختی خواهی کشید»

امشب ما از موضوعی حرف می‌زنیم که باید محل تأملات و تفکر عمیق ما باشد، ما باید صادقانه به کودکان خود این را آموزش بدهیم که «کودک من! تو در آینده زجر و سختی خواهی کشید، سوءتفاهم‌ها و خیلی از مشکلات به سراغ تو خواهد آمد.» در روایت می‌فرماید: بیماری از دل سلامتی درمی‌آید.(مِن صِحَّةِ الأجسامِ تَولُّدُ الأسقام؛ غررالحکم/2260‏) وقتی این روایت را می‌شنوید، اهل‌بیت(ع) رسماً می‌خواهند شما در سلامتی احساس امنیت نکنید! او امام صادق(ع) است که چنین می‌فرماید و او صداقت دارد!
امیرالمؤمنین علی‌(ع) در نامۀ سی و یکم نهج‌البلاغه به جوانش می‌فرماید: تو سیبل بلایا هستی!(غَرَضِ الْأَسْقَامِ ...وَ رَمِیَّةِ الْمَصَائِب؛ نهج‌البلاغه/ نامه31) دیده‌اید سیبل چقدر سالم است، یک علائم قشنگی هم دارد، دوائری دارد اما سیبلی که به سو آن تیراندازی می‌شود که نباید به سلامتش غرّه بشود! تازه تیراندازهای ماهر سعی می‌کنند به مرکز سیبل بزنند. حضرت می‌فرماید: تو سیبل بلایا هستی! تو از تمام راهی که رفتگان رفته‌اند و در آن رنج کشیده‌اند عبور خواهی کرد!(السَّالِکِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ؛ همان)
 

چرا آمار طلاق این‌قدر در جامعۀ ما بالاست؟/ آموزش و پرورش میزان موفقیت خود را در کاهش آمار طلاق بسنجد

چرا آمارهای طلاق این‌قدر در جامعۀ ما بالاست؟ چون در جامعۀ ما تعلیمات غلط وجود دارد، و تعلیمات درست هم گاهی کم وجود دارد. چرا گاهی از اوقات می‌بینید که بنده از آموزش و پرورش انتقاد می‌کنم! آموزش و پرورش میزان موفقیت خود را در کاهش آمار طلاق باید بسنجد! بله آموزش و پرورش هرسال نسبت به سال قبل، ورودی‌هایش به دانشگاه، از نظر تعداد «نمازخوان‌تر» هستند، معلوم می‌شود که برخی از تعلیمات در آموزش و پرورش، خوب اثر گذاشته است. خب این‌را در دانشگاه‌ها می‌توانید ببینید؛ این یعنی موفقیت آموزش پرورش در یک بخش.
نمازخوان‌ها در کل در دانشگاه‌ها رو به افزایش هستند؛ طبق آن چیزی که آمار می‌گیرند، یعنی بنده دارم این‌را بر اساس آمار به شما عرض می‌کنم(بنده شاید بیست سال هست که رسماً در محیط‌های دانشگاهی فعالیت دارم؛ بلکه بیشتر). ولی آمار طلاق در جامعه رو به افزایش است، چرا؟ این بی‌تابی از کجاست؟ یکی از ریشه‌های آن این است که ما این حقیقت را با جوان‌های خودمان در میان نگذاشتیم.
 

چرا انسان باید در رنج باشد؟/ مسیر کمال نمی‌تواند مثل سرسره، راحت باشد!

حالا چرا انسان باید در رنج باشد؟ اصلاً فلسفۀ خلقت موجودی به نام انسان که نه فرشته باشد نه حیوان «رنج» است؛ یعنی چیزی است که نتیجه‌اش رنج است. تو موجودی هستی که کمال‌طلب هستی، پس در نقطۀ کمال قرار نداری، برای عبور از نقطه‌ای که در آن حضور داری و می‌خواهی به آن نقطۀ کمال برسی، آیا این مسیر باید مثل سرسره باشد که با لذت، شیرجه بزنی؟ باید راحت باشد یا باید سخت باشد؟ باید سخت باشد! و الا می‌خواستی فرشته بشوی یا حیوان؟! این مسأله خیلی ساده است!
می‌فرماید : «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه»(انشقاق/6) ای انسان تو رونده هستی به سوی خدا، و در این مسیر، تلاش توأم با رنج خواهی کرد، آن‌هم چه تلاش توأم با رنجی! سپس خدا را ملاقات خواهی کرد. ببینید که در این آیه چقدر صریح و بی‌پرده موضوع رنج را مطرح می‌کند!
اتفاقاً در هر دو آیۀ فوق‌الذکر، کلمۀ «انسان» به‌کار برده شده است، یعنی اینها از معارف انسان‌شناسانۀ قرآن است. «مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ‏ رَبَّه»(عوالی اللآلی/4/102) انسان‌شناسی گاهی از اوقات مقدم بر خداشناسی است! من کی هستم که می‌خواهم به خدا ایمان بیاورم؟ من کجا هستم؟ الان کجا قرار دارم؟
 

می‌شود طوری با جوانان از فلسفۀ رنج سخن گفت که به استقبال رنج بروند؛ البته رنج‌های درست

این‌قدر می‌شود با جوانان به‌خوبی از رنج و فلسفۀ آن سخن گفت که به استقبال رنج بروند؛ البته به استقبال رنج‌های درست! فلسفۀ رنج در زندگی انسان خیلی مهم است و با خلقت انسان عجین شده، و باید به آن توجه کرد..
 

خدا «فرار از رنج» را هم در ما گذاشته تا از «رنج بی‌خود» فرار کنیم!

پس ما مقوله‌ای داریم به نام رنج. اما در کنار آن، نکتۀ دیگری هم هست و آن اینکه ما دوست نداریم رنج داشته باشیم؛ بله این را هم خدا در وجود ما قرار داده است، چرا؟ برای اینکه با رنج مقابله کنیم. این فلسفۀ زندگی ماست! ما باید «رنجِ بی‌خود» نبریم، ما باید از مصائبی که در اثر گناه و معصیت پدید می‌آیند فرار کنیم، گناه نکنیم، غلط و اشتباه نکنیم تا رنج نکشیم!
 

نباید تسلیم رنج‌های نابجا بشویم/ باید با کسانی که زندگی ما را دچار رنج می‌کنند مبارزه کنیم و حتی در این راه بمیریم

ما باید با کسانی که زندگی ما را دچار رنج می‌کنند مبارزه کنیم، حتی در این راه بمیریم! احدی حق ندارد به ما رنج‌هایی را-سازمان‌یافته- تحمیل بکند. ما باید برای برطرف کردن رنج‌های دیگران تلاش کنیم، حتی در این راه بمیریم، یعنی از بس در این راه فداکاری می‌کنیم؛ جان بدهیم! خب، اینها هم هست!
ما نباید تسلیم رنج‌های نابجا بشویم. اما در کنارش، ما از رنج‌های بجایی که «نه در اثر معصیت ما، و نه در اثر طغیان دیگران» ایجاد شده است-و ما باید آن رنج‌ها را بپذیریم- نباید رنجور بشویم و نباید اذیت بشویم. بله؛ برخی از رنج‌ها را باید پذیرفت، برخی از رنج‌ها را باید به استقبال‌شان رفت، ولی اذیت نباید شد! بعضی از رنج‌ها را تلاش کن که ریشه‌اش را بکنی. یا در اثر فقر رنج می‌کشی، خُب فقر را ریشه‌کن کن! یا در اثر معصیت و احساس و بد خودت رنج می‌کشی-مثلاً انسان در اثر حسادت، خیلی رنج می‌کشد- خُب این‌را از ریشه بکن و دور بینداز! برای چه باید این رنج‌های بانجا را تحمل کنی؟! با این رنج به جهنم هم خواهی رفت و اجر نخواهی برد!
 

برخی از رنج‌ها را باید پذیرفت، اما نباید از آنها رنجور شد/ نگذار رنج تو را داغون کند!

از طرف دیگر؛ بعضی از رنج‌ها طبیعی هستند که باید پذیرفت، و اصلاً بعضی‌ از رنج‌ها را به استقبال‌شان رفته‌ای، منتها باید از این رنج‌ها رنجور نشوی! مرنج و مرنجان شنیده‌اید؟ مرنج یعنی اذیت نشو، حالا هست که هست، اصلاً باید می‌بود، تسلیم شده‌ای یا به استقبالش رفته‌ای.
اینکه در عنوان این بحث ما «عبور از رنج‌های زندگی» قرار دارد، «عبور» یعنی اصلاً نباید متوقف بشوی، از این رنج‌ها رد شو! نگذار رنج تو را داغون کند. ما نگفتیم که «راه از بین بردن رنج‌های زندگی چیست؟» آنکه امکان ندارد!
اولاً رنج‌های بدی که تو را متوقف کند و منشأش هم خودت باشی، نباید به خودت تحمیل بکنی، ثانیاً رنج‌های خوبی که پدید می‌آید، باید بتوانی از آن عبور بکنی، مرد باش؛ مردانه برخورد کن! بزرگ باش، سترگ باش، نستوه باش، مقاوم باش!
 

زندگی انسان یعنی مدیریت رنج!/ انسان با رنج به دنیا می‌آید؛ البته هنرش این است که با رنج از دنیا نرود

هم باید برخی از رنج‌ها را از بین ببریم، هم باید برخی دیگر از رنج‌ها را که از بین نمی‌بریم-بلکه به استقبال آنها می‌رویم- آنها را بتوانیم تحمل کنیم، بتوانیم مقاومت کنیم! زندگی ما یعنی مدیریت رنج!
دیده‌اید که بچه‌ها وقتی به دنیا می‌آیند، معمولاً با گریه به دنیا می‌آیند؛ اگر گریه نکنند، می‌زنندشان‌ و می‌گویند: «این بچه‌ چه مشکلی دارد؟ نکند بچه دارد هلاک می‌شود؟!» اصلاً انسان با رنج به دنیا می‌آید؛ البته هنرش این است که با رنج از دنیا نرود، ولی مرگ، فی‌نفسه رنج دارد؛ همه از آن فرار می‌کنند.
دیگر تو بزرگ شده‌ای! ماشاالله برای خودت آدمی شده‌ای! تو دیگر آن طفل نونهال نیستی که از مادر متولد شد و هیچ چیزی نمی‌دانست و گریه می‌کرد، الان تو ماشاالله بزرگ شده‌ای! حالا که داری می‌میری دیگر گریه نکن! زار نزن. باید با آن موقع، یک تفاوتی داشته باشی، بین آن تولد و این مرگ باید یک تکاملی پیدا کرده باشی! بگو «مرگ اگر مرد است گو نزد من آی، تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ»
 

ما نمی‌خواهیم رنج را کلاً از بین ببریم؛ این خیال‌بافی است

راز عبور از رنج‌های زندگی چیست؟ اولاً دوستان بدانند که ما اصلاً نمی‌خواهیم رنج را کلاً از بین ببریم؛ ما نمی‌خواهیم خیال‌بافی کنیم! تو باید بتوانی از رنج‌ها عبور کنی. شاید بگویی: «آقا یک رنجی هست که من نمی‌توانم از آن عبور کنم!» حالا صبر کن ببینیم چه راه‌هایی وجود دارد؟ با وجود رنج، تو نباید رنجور باشی، تو نباید متوقف بشوی!
بسیاری از فیلم‌ها، شعرها و ترانه‌ها، این خیال‌پردازی را در انسان تقویت می‌کنند که «تو می‌توانی رنج نبینی!» خب این یک دروغ شاخ‌دار است! این یک قسمت بحث.
 

جایگاه "لذت" در زندگی انسان

 

ما برای لذت آفریده شده‌ایم و احدی از انسان‌ها نیست که جز برای لذت تلاشی کند / اولیاء خدا هم برای لذت عبادت می‌کنند؛ بالاترین لذت!

بخش دیگر بحث ما به «لذت» برمی‌گردد. دوستان من ما برای لذت آفریده شده‌ایم و احدی از انسان‌ها نیست که تلاشی کند؛ جز برای لذت! خلاصه کنم معطل‌تان نکنم، اولیاء خدا هم برای لذت عبادت می‌کنند؛ بالاترین لذت! دزدها هم برای لذت دزدی می‌کنند؛ اما کِهترین و کم‌ترین لذت‌ها! لذت کلمۀ محترمی است.
شاید بگویید: «نه! ما برای لذت عبادت نمی‌کنیم، چون خدا شایسته است خدا را عبادت می‌کنیم!» خب، چه کسی به شما گفته است که باید به این شایستگی احترام بگذاری؟ فطرت پاکِ تو این‌را گفته است. وقتی احترام می‌گذاری یک لذتی می‌بری؛ پس نگو «برای لذت نیست که من عبادت می‌کنم!» بله تو می‌توانی بگویی که من برای لذت "دیداری بهشت"، لذت "چشایی بهشت"، لذت "بویایی بهشت"، عبادت نمی‌کنم بلکه برای «لذت لقاءالله» خدا را عبادت می‌کنم! اما باز هم لذت هست! پس لذت نفی نمی‌شود.
 

درجۀ انسان‌ها به این است که سطح لذت مطلوب خود را بالاتر ببرند/ کدام لذت حرام است؟ لذتِ کمی که مانع شود به لذت زیاد برسید

ما انسان‌ها اسیر لذت هستیم؛ البته درجۀ انسان‌ها به این است که سطح لذت مطلوب خود را بالاتر ببرند. کدام لذت حرام است و کدام لذت حلال است؟
کدام لذت حرام است؟ لذتی که کم است و مانعِ لذت بالاست! پس لذتِ کم حرام نیست، بلکه آن لذت کمی که مانع می‌شود شما به لذت زیاد برسید، آن لذت حرام است و الا لذت کم هم اشکال ندارد. مثلاً آدم تشنه است و آب می‌خورد و لذت می‌برد. یک کسی به امام صادق(ع) گفت: آقا من موقع تشنگی آب می‌خورم و کیف می‌کنم و نمی‌توانم مستحباتش را-که در سه جرعه باشد- رعایت کنم. حضرت فرمود: هرجوری دلت می‌خواهد بخور، فقط اولش یک بسم‌الله بگو تا بین آب خوردن تو و سایر جانوران یک فرقی باشد.(سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ یَشْرَبُ الْمَاءَ فَلَا یَقْطَعُ نَفَسَهُ حَتَّى یَرْوَى قَالَ فَقَالَ ع وَ هَلِ اللَّذَّةُ إِلَّا ذَاکَ قُلْتُ فَإِنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّهُ شُرْبُ الْهِیمِ قَالَ فَقَالَ کَذَبُوا إِنَّمَا شُرْبُ الْهِیمِ مَا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیه؛ کافی/6/384)

 

لذت‌های کم لزوماً بد نیستند؛ حتی گاهی لازم هستند

لذت‌های کم بد نیستند؛ حتی گاهی لازم هستند. مگر خوابیدن لذت ندارد؟ مگر تفریح کردن در اوقات فراغت لذت ندارد؟ مگر گفتگوی با دوستان لذت ندارد؟ گاهی انسان باید برای لذت، پول خرج بکند، اصلاً پول بدست بیاورد(کار و کاسبی راه بیندازد) که بتواند لذت ببرد، لذت کم حرام نیست؛ لذت کمی که مانع رسیدن به لذت‌های بالا و برتر است حرام است.
در واقع می‌شود گفت که لذت حرام نداریم؛ همۀ لذت‌ها هرچه بیشتر بهتر، همه برای تو است! و اگر لذتی حرام شده برای این است که «تو با این لذت کم، داری خودت را از لذت‌های برتر محروم می‌کنی!» پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ تَرَوُا الْعَجَائِب؛ چشم‌تان را از حرام ببندید، عجائب را خواهید دید»(مصباح‌الشریعه/ص9) و البته در آن عجائب، لذت‌هایی نهفته است که نگو و نپرس! که برو و ببین!
 

هر کسی در دنیا کم لذت ببرد، دنیا او را به عنوان زباله بازیافت خواهد کرد که «چرا لذت نبردی؟!»

انسان برای لذت‌بردن آفریده شده. هر کسی کم لذت ببرد معلوم نیست از عذاب الهی در آن دنیا خلاصی داشته باشد؛ دنیا او را به عنوان زباله بازیافت خواهد کرد که «چرا لذت نبردی؟ جهان هستی برای تو بود که از آن لذت ببری! چرا لذت نبردی؟!»

هرچه در دنیا از بالاترین لذت‌ها بهره ببرید، در آخرت هم از بالاترین لذت‌ها برخوردار می‌شوید

هرچه در این دنیا از بالاترین لذت‌ها بهره ببرید در آن دنیا هم از بالاترین لذت‌ها برخوردار خواهید بود! خدا بنده‌ای را که در این دنیا از برترین لذت‌ها لذت برده است در آن دنیا هم از لذت‌های بهتر از اینها، محرومش نخواهد کرد؛ خدا به بنده‌اش ظلم نمی‌کند!
 

زندگی یعنی مدیریت رنج و لذت/ دینداران لذت کمتر را بخاطر لذتِ بیشتر کنار می‌گذارند

زندگی یعنی مدیریت رنج و لذت. چرادر عنوان این بحث گفتیم: «راز رسیدن به لذت بندگی چیست؟» چون آن لذت، بالاترین لذت است. چرا گفتیم «بندگی»؟ برای اینکه بیشتر لذت دارد!
خیلی‌ها در مورد دین‌داران تصور می‌کنند که «دین‌داران- بخاطر انتخابی که کرده‌اند- از بخشی از لذت‌ها چشم‌پوشی می‌کنند و بخش دیگری از لذت‌ها را انتخاب کرده‌اند که چه‌بسا احیاناً این بخش از لذت‌ها، کم‌تر هم هستند!» خُب اینها دربارۀ دین‌دارها کاملاً اشتباه می‌کنند، نه! دین‌دارها هم لذت‌طلب‌ هستند؛ مثل همۀ آدم‌ها که همین‌جور هستند. منتها اینها لذتِ بیشتر را پیدا کرده‌اند که کجاست؟ لذا لذت کمتر را بخاطر لذتِ بیشتر کنار می‌گذارند.
در روایت هست: هنگام ترکِ یک نگاه حرام شما می‌توانید مزۀ لذت برتر را بچشید؛ وقتی مؤمن از نگاه حرام- بخاطر خدا- چشم می‌پوشد و چشمش را به آسمان می‌دوزد که حرام را نگاه نکند، خدا همان لحظه، لذتی را از این اطاعت در کام او می‌چشاند که با ذلت‌های دنیا قابل مقایسه نیست! (پیامبر(ص): النَّظِرَةُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ فَمَنْ تَرَکَهَا خَوْفاً مِنَ اللَّهِ أَعْطَاهُ إِیمَاناً یَجِدُ حَلَاوَتَهُ فِی قَلْبِه‏؛ جامع‌الاخبار/ص145)
 

اولیاء خدا چون بیشتر لذت برده‌اند، بیشتر خود را مدیون خدا می‌دانند/ کسی که بیشتر لذت بُرده، بدهکارتر است

چرا امثال حضرت امام(ره) یا حضرت آیت‌الله العظمی بهجت(ره) و بزرگان و اولیاء خدا، بیشتر گریه می‌کردند؟ آدم وقتی مناجات‌های‌ اینها را نگاه می‌کند احساس می‌کند که انگار اینها بیشتر از ما به خدا بدهکار هستند! مثل اینکه ما این‌قدر هم وضع‌مان خراب نیست! گویا اینها درِ خانۀ خدا خیلی بدهی بالا آورده‌اند، ولی خب در زندگی‌شان هم هیچ بدی‌ای نیست! آخر اینها چرا این‌قدر گریه می‌کنند؟ آیا عاطفی‌تر هستند؟ نه! اینها بدهکارتر هستند، چون بیشتر بُرده‌اند لذا بیشتر خود را مدیون خدا می‌دانند. ما چیزی نبرده‌ایم! ما که لذتی نبرده‌ایم. دلیلش این است که آنها بیشتر برده‌اند و کسی که بیشتر بُرد بدهکارتر است!
گفتند: یا رسول الله! این‌قدر شما در عبادت گریه می‌کنید، خدا این‌همه نعمت به شما داده! فرمود: من بدهکارتر نشده‌ام؟ شکرش را نباید بجا بیاورم؟ که البته نمی‌توانم(کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص عِنْدَ عَائِشَةَ لَیْلَتَهَا قَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ تُتْعِبُ نَفْسَکَ وَ غُفِرَ « (1)» لَکَ‏ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ فَقَالَ یَا عَائِشَةُ أَ لَا أَکُونُ عَبْداً شَکُوراً؛ کافی/2/95)
 

کسی که بگوید: من خدا را برای لذت بردن بندگی نمی‌کنم، تکبر و تفرعن و عُجب از کلامش می‌بارد!

زندگی مدیریت رنج و لذت است! مبادا یک فرد متدینی در بین ما باشد و بگوید: «نه! من برای لذت، خدا را بندگی نمی‌کنم!» اصلاً این را شروع بکند به گفتن، تکبر و تفرعن و عُجب از کلامش می‌بارد! پس «تو برای چه داری خدا را عبادت می‌کنی؟! تو اگر خدا را عبادت کرده بودی، خدا این‌قدر از لذت معنوی به تو چشانده بود که الان صدایت نازک شده بود و خودت را بدهکار می‌دانستی؛ نه اینکه دچار تکبر و عُجب شوی!»
عزاداران اباعبدالله‌الحسین‌(ع) از ارتباط قلبی و عاطفی با اباعبدالله‌الحسین‌(ع) لذت می‌برند. بعضی‌ها چهل روز قبل از دهۀ محرم چهله گرفته‌اند برای اینکه بیشتر بتوانند از این ارتباط عاطفی لذت ببرند! کسانی که این لذت را چشیده‌اند خبر دارند. اتفاقاً این لذت لذتی است که عُجب هم ندارد، چون این ارتباط عاطفی‌تان با اباعبدالله‌الحسین(ع) به واسطۀ مصیبت‌های امام حسین(ع) ایجاد شده و شما از این ارتباط لذت می‌برید، که تا سر بلند می‌کنی بگویی «جانم حسین! که من از تو این‌همه سود برده‌ام...» تیرهای به بدن مبارک امام حسین(ع) را می‌بینی و دوباره سرافکنده سر پایین می‌اندازی! نه می‌توانی از امام حسین(ع) دل بکَنی و لذت نبری،و نه وقتی لذت می‌بری می‌توانی پاسخ بدهی!
آیا می‌توانید برای اینکه بدهکار امام حسین(ع) نشوید، دفعۀ بعد که به روضه آمدید، لذت نبرید! دفعۀ بعد که برای حسین‌(ع) گریه کردید از این رابطۀ عاطفی لذت نبرید! اگر توانستید که بگویید: «امام حسین! این‌دفعه من خودم را خرجِ تو کردم ولی هیچ سودی هم نبردم!»
هر کسی پیش امام حسین(ع) برود، امام حسین(ع) نمی‌گذارد دست خالی برگردد! زود است دارم این حرف را می‌زنم؛ اما حتی ساربان هم رفت و دست خالی از گودی قتلگاه برنگشت؛ امام حسین(ع) این‌قدر کریم است. و الا او چطوری چشمش به انگشتر حسین(ع) افتاد؟!
 

گریه‌کن حسین از کسی که برای حسین گریه نمی‌کند، به حسین بدهکارتر است/ شما از حسین(ع) لذتی می‌برید که می‌توان پای این لذت جان داد!، اما دیگران حاضر نیسستند پای لذت‌شان جان بدهند

شما از آنان که برای حسین گریه نمی‌کنند و عزاداری نمی‌کنند بدهکارتر هستید به اباعبدالله‌الحسین(ع). چرا؟ چون شما از حسین(ع) لذتی می‌برید که می‌توان پای این لذت جان داد! اما دیگران لذتی می‌برند که هرگز حاضر نیستند پای آن لذت جان بدهند؛ حدّ نگه می‌دارند. باید لذت ببرید! و هرکه کمتر لذت ببرد در آن دنیا افسرده‌تر خواهد بود!
می‌گویند هنوز حسین(ع) به کربلا نرسیده است. شب اولی‌های محرم زودتر از امام حسین(ع) به کربلا رسیده‌اند. حضرت آیت‌الله العظمی بهجت(ع) می‌فرمودند: «وقتی می‌خواهید بروید روضه، نگویید می‌خواهیم برویم روضه، بگویید می‌خواهیم برویم کربلا!»
 

حسین(ع) به ما یاد داد که وقتی خبر شهادت شهیدی را می‌شنوید چگونه برخورد کنید/ وقتی خبر شهادت مسلم را آوردند، فرمود ...

در مسیر کربلا، یک خبر هولناکی را به امام حسین(ع) دادند، خبر شهادت مسلم بن عقیل را دادند، آقا گریه کردند، خیلی مسلم را دوست داشتند، خیلی امام حسین(ع) گریه کرد و جملۀ عجیبی را بر زبان جاری کرد. حضرت قبل از اینکه کربلا بیاید به ما یاد داد که وقتی خبر شهید را می‌شنوید اینجوری برخورد کنید، یعنی وقتی خبر شهادت من به شما رسید دست‌تان باشد که چطوری باید برخورد کنید؟
مسلم بین عقیل رفته بود که برای حسین(ع) جان بدهد؛ یک ذره کوتاه نیامد! همه تنهایش گذاشتند، او را به تسلیم شدن دعوتش کردند اما تسلیم نشد. شما خودتان را- به عنوان یک آدم معمولی- یک لحظه جای مسلم بن عقیل بگذارید. خب، یار دیگر ندارد، تنها شده، و کسی نیست که بچه‌هایش را تحویل بگیرد! ولی ایشان به سراغ یک نفر از آنهایی که عهد شکستند هم نرفت! آقا مسلم بن عقیل؛ خیلی مرد هستی، خیلی سلحشور هستی، آفرین! برای حسین(ع) آبرو داری کردی! آفرین!
هنوز مسلم نمی‌داند که محور شعار اباعبدالله‌الحسین(ع) در روز عاشورا «هیهات منا الذله» است اما دارد دقیق اجرا می‌کند! مسلم مثل بقیۀ یاران امام حسین(ع) نیست که بگوید اینها از امام حسین(ع) یاد گرفته‌اند! نه؛ او هنوز عاشورا را ندیده است. بارک‌الله! عجب مزاری هم دارد؛ در کنار دارالحکومۀ امام زمان ارواحنا له الفداء الی الابد در مسجد کوفه این گنبد و منارۀ مسلم بن عقیل همیشه برقرار است، در حکومت حضرت از همۀ دنیا آنجا به دست‌بوس حضرت می‌آیند و هرکسی بیاید آنجا می‌پرسد: اینجا کجاست؟ می‌گویند: این قبر مسلم بن عقیل است! پرچمت برقرار است مسلم!
امام حسین‌(ع) درست فرمود که مسلم! من به تو اطمینان دارم، تو باید بروی... امام حسین(ع) می‌داند این جایی است که طرف نباید سست بشود! آبروی حسین(ع) را حفظ کن، سرت را بالا بگیر! و مسلم هم سرش را بالا گرفت.
فقط موقعی که سرش را بالا گرفته بود که سرش را قطع بکنند اشک می‌ریخت. گفتند: اشک می‌ریزی؟ گریه ندارد! خُب دنبال حکومت آمده‌ای این مسائل هم را دارد! گفت: نه من برای خودم گریه نمی‌کنم، اشتباه نکنید، من برای آن آقایی گریه می‌کنم که نامه نوشتم بیاید، و او دارد با زن و بچه‌اش می‌آید...
حالا خبر شهادت این مسلم، به حسین‌(ع) رسید! حضرت گریه کرد و «إنّا لله و إنّا الیه راجعون» را به زبان آورد؛ یعنی برای شهید باید گریه کرد. و بعد همه منتظر بودند که «آقا این راه را ادامه می‌دهید یا نه؟» حضرت منتظران را از انتظار درآورد اما با چه جمله‌ای؟ به جملۀ امام حسین(ع) نگاه کن و بگو: امام حسین! می‌خواهم عصر عاشورا همین جمله را بگویم؛ از صمیم دل!
ببینید که حسین‌(ع) بعد از شنیدن خبر شهادت مسلم چه فرمود؟ مسلمی که در دامنۀ قلّۀ رفیع اوست؛ مسلم الگوی او نیست، امام او نیست، مسلم یار او بود، اما وقتی خبر شهادتش را گفتند، حضرت فرمود: «لَا خَیْرَ فِی الْعَیْشِ بَعْدَ هَؤُلَاءِ»(ارشاد مفید/2/75) دیگر بعد از مسلم نمی‌شود زندگی کرد! حسین جان! من بعد از تو دیگر می‌خواهم زندگی نکنم؛ می‌خواهم برای تو باشم، برای تو غذا بخورم، برای تو درس بخوانم، برای تو باشم. بگذار بگویند: این دیگر بعد از عاشورا زندگی ندارد...
منبع: مشرق

ارسال به دوستان
گزارش خطا
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
*عصر دنا ، معتقد به آزادی بیان و لزوم نظارت مردم بر عملکرد مسئولان است؛ لذا انتشار حداکثری نظرات کاربران روش ماست. پیشاپیش از تحمل مسئولان امر تشکر می کنیم.
*طبیعی است، نظراتي كه در نگارش آنها، موازین قانونی، شرعی و اخلاقی رعایت نشده باشد، یا به اختلاف افكني‌هاي‌ قومي پرداخته شده باشد منتشر نخواهد شد. خواهشمندیم در هنگام نام بردن از اشخاص به موازین حقوقی و شرعی آن توجه داشته باشید.
*چنانچه با نظری برخورد کردید که در انتشار آن دقت کافی به عمل نیامده، ما را مطلع کنید.
*اگر قصد پاسخ گویی به نظر کاربری را دارید در بالای کادر مخصوص همان نظر، بر روی کلمه پاسخ کلیک کنید.